فرزانه قوامی – شعر تازهF- Ghavami

مارس 232006
 
فرزانه قوامی

به دستانم برگرد
به پنجره ام بیا
از خیابانم ببار
ودورهیچ جای تنم بپیچ
به پیله ام ببار
درمن شفیره ای است بی قرار
که می ترسد از جیغ هام
وخون که انگار از هیچ وقت نبودنم سرریز جفتم را از بیابان فراخوانید
این وادی هیچ وقت برای زاییدنم ایمن نبود
کجاست خرمایی که بر سرم می بارید؟
مادر نبوده ام
که زیربارش لالایی ام تمام…

-کجایی؟
تمام قندها راساییده اند و بختت را به ابرها گره…
بازکسی از پیشانی سوخته ات می ترسد
-کجایی؟
این جا هزارکولی روبروی مردمک هام نقاره می زنند
ومن برای یوسف های نیامده ام لالایی
دالانی از شیارهای مغزم به تنهایی
ازسال هایی که دور درمن روییده اند
این بیداری به گریه ام می اندازد
به آن وقت هایی که نیستی ات ازنبودن می گذشت

روبروی مردمک هام
هزارکولی باخالکوب هاشان
نقاره می زنند
نقبی به حفره های تنم
پیله ای که به هیچ کجا

  یک پاسخ به “فرزانه قوامی – شعر تازهF- Ghavami”

  1.  

    بسیار عالی بود
    ممنون میشم اگه بتونم از متن های قشنگتون بیشتر استفاده کنم

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي