نصرت الله مسعودی / می بینمت ستاره به ستاره

 شعر
اکتبر 262009
 

حالا هرضربی که با هم شنیده بودیم
از این راه رفتن
که ازدست ِهندسه دررفته است

می بینمت ستاره به ستاره

یار ِمشق های به جای هم نوشتن وُ

دوچرخه های دوترکه

درکوچه های غبارهای ننشستن!

این پاییزِ بی مِهروُ

این همه مداد رنگی سوخته را

من باید کجا جا بگذارم

تا هرچه بوزنند نتوانند

که خاک روی این صدا بپاشند

وقتی که حنجره ام گیر داده که بخوانَد

« یاردبستانی من !»

کیف ِ پُرازشکستن ِصدای شاخه های تر

کوله ی پرازترانه های چیده ازلبِ کولی

حالا که در کمترین جا

تمام ِآسمانم شده یی

باید که صوت به صوت بخوانمت

باید که ستاره ستاره ببینمت.

دیگرآخِرخرابی هم می خندد

که کمی ازمن

آبادترمانده است.

چنانم که تب را

با من پاشویه می کنند.

وچنان ترم

که آتش تا نچاید

کنارِدست من، دست به هم می ساید.

حالا هرضربی که با هم شنیده بودیم

از این راه رفتن

که ازدست ِهندسه دررفته است

سکندری می خورد.

یاردبستانی من!

این تکه ی ترانه را

به آب های سرکش سپرده ام

تا بشود با جاشوهای عاشق کنارآمد

وقتی که پاروهای شان

هوا می گیرد که به سیم آخربزند.

نصرت الله مسعودی

  یک پاسخ به “نصرت الله مسعودی / می بینمت ستاره به ستاره”

  1.  

    سلام برشاعردلهای درد مند! شعرتو شعر زندگیست. شعرناب معنای زندگی است وقتی که انسان باید وضروی است منزلتی داشته باشد. چند روز پیش هم شعری را که برای سهیلا قدیری آن موجود بی کس بخت برگشته در اعتماد منشر کرده بودی از طریق اینترنت خواندم.ساده بگویم عزیزی و بزرگ.

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي