مینو نصرت / وصلم کن

 شعر
اکتبر 172009
 

dimaagkadahi.wordpress.com

وصلم کن
به شانه هایت
به سینه ات
به دنج آهاری یقه ی سفید ت

وصلم کن

به شانه هایت

به سینه ات

به دنج آهاری یقه ی سفید ت

همسو با هر آنچه سرریز میکند

می غلتاند

تیله به تیله

باز میکند

حنجره ی حرف های ناگفته را

مروارید به مروارید

شبیه کوبش سنج بال سنجاقک ها

وقتی جفت گیری میکنند

شبیه دریاچه ی ولشت

و عقاب های سرکش اش

وسوسه ای بادام به بادام

سورمه می کشد چشمانم را

خاموشم کن

با جهنمی که در چشمانت روشن کرده ای

من شهید نخستین طعم جهان ام

مینو نصرت

  6 دیدگاه به “مینو نصرت / وصلم کن”

  1.  

    شعرت را چند بار بخوانم تا حلاوتش در درونم حلول کند ؟

    تکرار می کنم
    تکرار می شوی
    ومن از برت به در می آیم


    از بر می خوانمت حالا!

    می نوی عزیز
    می توانم دعوتت کنم به خواندن نوشته هایم؟سپاس.

  2.  

    دوباره می آیم …بانو…مینو!

    شعرت را چند بار بخوانم تا حلاوتش در درونم حلول کند ؟

    تکرار می کنم
    تکرار می شوی
    ومن از برت به در می آیم


    از بر می خوانمت حالا!

    می نوی عزیز
    می توانم دعوتت کنم به خواندن نوشته هایم؟سپاس.

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي