مینو نصرت / یک شعر
سپتامبر 192009

راه که می افتم
قیامت از کف پاهایم بیرون می زند
از خواب می پرند مرده گانم
…
راه که می افتم
قیامت از کف پاهایم بیرون می زند
از خواب می پرند مرده گانم
روی کمر خمیده ی پل
چینوات
دردرازی دستان زیبایش
مدام نازک تر می شود
زنی در گرد و غبارجا میماند
سایه اش را بر میدارم
می پیچم دور گردنم
اینجا در داغ ترین روز ها هم
نه تگرگ اجازه می دهد
به آسمان برگردی
نه زمهریر تعارف میکند ته نشین شوی
مینو نصرت
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.