مظاهر شهامت- شعر-Shahamat
احتمالا خواب که بودم آهو از ابروانم دویده است آهو
بوی دشت می آید از این اتاق از این آینه از این من
یک خاطره شکل می گیرد
من دوان – دوان در حضور ناپیدای تو می دود
تو دستی ات سایبان به گل های دوردست نگاه می کند
ما به ابتدای داستان می روند
و داستان مثل شکوه اولین حرکت زمین جاری می شود
جوی – جوی و جوی آب از هر سوی
و تردید گام بلند دخترکی در کدام
تکه های یک آینه قدیمی را متفق القول می کند
یادآوری قول تو بود یا نمی دانم چه کسی
قرار بود کسی مکث خود را از گام کسی آویزان نکند هرگز
اما درخت رفته بود درست وسط خیابان
روی تردید من سر گذاشته بود از پنجره ایی که نمی باید
و آنجا سیب هم دریغ می شد انار و هر میوه ای دیگر
تصور کنید فاجعه را
گام بلند دخترک قرار بود از آب بگذرد
و با سماجت دایمی یک آینه قدیمی عشق را به سرانجام ببرد
حالا با دریغ سیب و انار و هر …
شده بود رسم چند خط مسخ بر وسعتی که هر حسی را خواب می کرد
اما ما تبلور خواستنی بودیم باید نازکتر از حرکت آهو
پس با زبان تبر با درخت سخن گفتیم نه آنقدر که اتفاق خون و از این حرف ها
بلکه
و درخت خطوط خود را کمی تا بیابان برد
بعد
دستی ات سایبان از نگاه پایین می آید و او که دویده بود می رسد
باز هم ما گرفتار یک ناتوانی هر روز است این را فقط ما می دانیم
می پرسم باز هم هذیان و این جور حرف ها ؟
می گویی نه
و با نوک ناخن بلندت خط آهو را روی ابروانم صاف می کنی
و صدای گوینده هم هست که در خبر دخالت می کند
با رم اش مهربان باشیم
من که نمی فهمم یعنی چه
اما تو می گویی
این طبیعی است که نمی توانیم خواب های بهتری ببینیم
درست به این دلیل که ردیف مورچه ها از صورتمان می روند
3 دیدگاه به “مظاهر شهامت- شعر-Shahamat”
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.
شعر با یک دگرگونی ذاتی مخاطب را وارد
خود خواسته های شاعر میکند و در تمام
سطرها حرکت فقط در عمق روایت مستحیل
پیش میرود
یک شروع آنچنانی که فقط اسباب سنگینی
مسئولیت شاعر را میاورد و یک پایان فوق العاده