باران سبز / بابک بامدادی

– در حکومت کور
که زمین اش ، جولانگاه ” ارواح ولنگار آدمی ” ست ،
……
باران سبز
تقدیم به ” فروغ ” و کبوتران سبز
– وقتی که از آسمان
دروغ وزیدن گرفت
” حکومت کور ”
کبوتر سبز را
در سلاخ خانه های تو در تو
” شاه پر ” از تن کشیدند
تا پرواز را برای همیشه
انکار کند
و خود ،
چشم در چشم آینه ها
منکر ِصلیب و سلاخ شدند !
– وقتی که از آسمان
دروغ وزیدن گرفت
حکومت کور
– که عشق در نگاه شان هرزگی ست –
کبوتران عاشق را
در مسجدهای بی نماز
به عزا و اذان کشیدند
و خود که نمی دانند
– راز پروانه و گل چیست –
تا مرز گم شدن
مکبر ِمسجدهای بی مناره شدند !
– در حکومت کور
که زمین اش ، جولانگاه ” ارواح ولنگار آدمی ” ست ،
پرستوی جان باخته
یک بار
حتی یک بار
” گیسوانش را در باد شانه نزد ” !
– وقتی که موج کبوتران سبز
در کوچ آبی شان
خواندند :
مارا به ” گورستان مفاهیم کهنه ” راهی نیست ،
باران سبز بارید
و دروغی دیگر نوزید .
2 دیدگاه به “باران سبز / بابک بامدادی”
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.
پرنده ها شاید کشته شوند ولی بی گمان پروازهاشان تا ابد به خاطر سپرده خواهد شد
با تشکر
وقتی حسرت ها حتی جای دل تنگی ها را هم می گیرد …
وقتی روزگار سرد است …
وقتی روز به آفتاب التماس می کند …
وقتی شب به مهتاب وعده ای جز تاریکی نمی دهد، نمی تواند که بدهد !
وقتی همه چیز به هم ریخته است !
وقتی روزگار هیچ وقت آن طور که می خواهی پیش نمی رود …
وقتی آواز گنجشک ها هم این جا شنیده نمی شود …
وقتی ما در آنیم (لحظه) ولی برگ های طلایی پاییز به سرعت ثانیه های عمرمان یکی یکی از خاطرات درخت پاک می شوند …
.
.
.
آن قدر برای رسیدن می رویم که …..