منوچهرجمالی / زندگی، مـُقـدس است

مه 032009
 


زندگی، مـُقـدس است
خدا هم حق ندارد حکم قتل واعدام بدهد

—–
یاد داشتهای روزانه

زندگی، مـُقـدس است
خدا هم حق ندارد حکم قتل واعدام بدهد
گرانیگاه این پژوهـشهـا
رفـورماسیون دین وتئولوژی ِ زرتشتی نیـسـت
بلکه « رُنسانـس فرهـنگ ارتـائـی » میباشـد
که درآغاز،خانواده گرشاسپ وسام وزال و رستم پرچمدارآن بوده اند
وبه نام «سیمرغ یا هـما یا عنقا یا سمندر » بلند آوازه شده
و در جنبشهای خرمدینان و مزدکیان و جوانمردان وعیاران وعرفان
ادامه یافته است
**********************************

حـقـیقـت ، در راه ِراسـت نیـسـت

مفهوم « راه » برای ما معنائی دیگر دارد که درفرهنگ ایران ، داشته است . مثلا شریعت اسلام ، خود را « صراط مستقیم » میداند . زرتشتیان نیز آموزه زرتشت را تنها راه راست میدانند . سیستم های فلسفی و ایدئولوژیها نیز ، خود را به شیوه دیگر، تنها راه راست میدانند.

آنها ایمان به عقلی دارند که مانند الله و یهوه و پدرآسمانی، خالق راه راست است. ما هم هنگامی به فکرجستجومی افتیم ، دنبال یافتن « راه راست » هستیم که بی هیچ دغدغه و نگرانی و تشویش خاطراز گمراهی، آن را به پیمائیم . راه ، برای ما ، نه جایگاه جستجوست ، نه درخود ، مقصد است ، بلکه عنصرجستجووغایت ازآن ، زدوده شده است . ولی عرفان ، برای اعتراض به این اندیشه خام ، راههای به مقصد و اصل ویا خدا را ، به تعداد افراد انسانها دانست . هرکسی ، راه ویژه خودش را به مقصد دارد ، ویک « راه وخیابان عمومی ، که همه باید به آن بیایند و درآن ، به یک مقصد برسند » وجود ندارد . این اندیشه، که به کلی برضد « شریعت ، و همه راههای مستقیم » است ، چنان مغشوش و پریشان ساخته شده است که هسته بنیادی آن به کلی از دید انداخته شده است . این اندیشه که هرفردی ، راه ویژه فردی خود را به اصل وبُن وخدا وحقیقت دارد ، به کلی برضدِ اندیشه « صراط مستقیم و راه راست » است که خیابانی برای راه پیمائی همه درآنست . طبعا هرکسی نمیتواند راه ویژه خودش را برود . در راه عمومی رفتن ، با راه فردی را درآن جستن ، باهم سازگارنیستند . این اندیشه عرفانی، که سپس به احادیث اسلامی الحاق شد ، به تصویری ازخدا بازمیگردد ، که بُِن وآخسیج اولیه انسانهاست ، و با تصویرالله و پدرآسمانی و یهوه و اهورامزدای زرتشت فرق دارد بلکه متضاد با آنهاست .

خدا ( سیمرغ ) که « ارتا » باشد، خودش « رته= ras =ratha » هست . خودش ، « راهras » و خودش « گردونهras دراین راه » هست . این آموزه یا شریعت یا احکام یا کتاب خدا نیست که تنها راه مستقیم برای عموم خلق هست ، بلکه خود ِ خدا (xva= sva= = ازخود= قائم بالذات ) که مستقیما بُن هرجانی یا فطرت هرانسانیست ، هم « راه » و هم « گردونه = اصل جنبش » هست . این تخم خدا یا آتش جان ( ارتا = رته ) هست که خودش در هرانسانی ، به طور جداگانه ، اصل حرکت و آفرینندگی و روشنی و بینش میشود . پیمودن راه ، شیوه خداشدن در رنگارنگ و متنوع شدن هست . کسی ، راه ، پیش انسانها نمیگذارد ، بلکه مغزخدائی ما ، در راهی که خودش ، میشود ودگردیسی می یابد، خدا میشود . راه و گردونه ، جاده ای درخارج ما نیست که همه باید باهمدیگر، آن را بپیمایند .

اینجا بحث « طرق الی الله » نیست ، بلکه خدا که ارتا باشد ، عنصرنخستین جان هرانسانی هست . به عبارت دیگر، غایت و مقصد و مراد، درخود انسان هست ، فقط ، مسئله دگردیسی ومتامورفوز و جامه گردانی این عنصرنخستین درهرانسانی هست . ساختن یک خیابان یا جاده عمومی برای همه ، نابود ساختن اصل فردیت و ارج انسان هست که درهمان وجود تخم آتش ( ارتا = رته = راه ) درجان هرانسانیست . اینجا، مسئله پیمودن راه دراز ِ تهی ازخدا ، به سوی خدا درپایان راه نیست ، بلکه مسئله تحول خدا درخود انسان هست . اینجا، کسی نمیخواهد در پایان راه ، به « پیش خدا= به حضورخدا » برسد، بلکه خدای نهفته دربُن وفطرت ِ هرانسانی ، درجنبش ، دگردیسی می یابد، میرقصد و تازه و نو میشود . ارتا که « فرورد= فروهر= فرا+ ورته » هست ، درگشتن ، می وشتد( میرقصد، به وجد میآید . وجد= وشت ) . ارتا ( خدا ) که درفرهنگ ایران ، بُن آفریننده و سامانده درهرانسانی هست ، درپیدایش ، متنوع میشود، طیف رنگین میشود . یا به عبارت دیگر، هرگز، یک راه راست ، یک آموزه حقیقت ، یک شریعت ، یک مسلک، تنها شکل حقیقی، حقیقت منحصربه فرد نمیشود ، بلکه چون خدا (xva =sva = ازخود = اصل قائم بالذات ) ، بُن جان ( آتش جان = عنصرنخستین) درهرانسانیست ، راهی دیگرمیشود . خدا، خودش ، راه و اصل تحول است ، نه غایت ومقصد ومراد، درپایان راهی که تهی ازخداست ، و فقط درپایان این راه تهی ازخدا ، انسان ، فقط در پیش یا حضورخدا ، میایستد و اورا می بیند ، ولی هرگز نمیتواند با او همگوهر شود (اوبشود ). دراین فرهنگ ، خدا ، که مستقیما بُن و طبیعت درهرانسانی هست ، خودش هم راه وهم گردونه هست و انسان ، نیاز به هیچ شریعتی و ایدئولوژی و مکتبی ومذهبی و مسلکی ندارد .

  یک پاسخ به “منوچهرجمالی / زندگی، مـُقـدس است”

  1.  

    انسان چگونه راه خود را میابد؟ عرفان راه ترک مادیات و اهمیت ندادن به دنیای مادی را پیشنهاد میکند.
    آیا فکر نمیکنید که راه بهتر تکیه به خرد انسانیست؟

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي