روزهای تکراری / مهدی کرمی

 شعر
دسامبر 292008
 

اگر از اين سفر دور دست برداري
پياده مي شوم از روزهاي تکراري
براي بردن لرزان نام کم حجمت

حجيم مي شوم از شعر و قصه ها،آري!

ميان ولوله ي سهمناک طوفانها

سوار کشتي من،ناخداي من بودي

چه جنگ هاي مهيبي که واقعا ديدم

تو در چکاچک شمشيرهاي من بودي

شبي که در جريان نبرد دريايي

من از کناره ي ساحل شکست مي خوردم

درون پوسته ي خنده هاي پوشالي

کسي نديد چه آرام و تلخ مي مردم

به رغم وسوسه ي اسبهاي تازنده

پياده رفتم و در انتها وزير شدم

به جرم دست درازي به آرزوي رُخَت

درون قلعه ي پهناورت اسير شدم

در آن مسابقه بينِ تمامِ ماشينها

کسي که گاري و ارّابه داشت من بودم

ميان جانورانِ سوارِ کشتيِ نوح

کسي که دخمه ي تک خوابه داشت من بودم!

نشسته پشت مسلسل به خاک مي ريزد

سوارکارِ زمانه،سوارهاي مرا

ببين!ببين!چه حريصانه،تند،مي بلعد

نهنگِ هجريِ شمسي،بهارهاي مرا

گلوله هاي منِ بي رمق تمام شده

نزاع،خفته و شمشير در نيام شده

به پيشت آمده ام غرق خون و لنگالنگ

ولي سلام تو همرنگ والسلام شده

جسارتی که تو در بيت هاي من ديدي

سرود آخر يک مرد تحت درمان است

به اين شوواليه امشب نگاه کن بانو!

ببين که شاعر يک شعر رو به پايان است:

در آستانه ي فتح کدام سربازي؟!

در امتداد نفسهاي چند آوازي؟!

سحر تو چشم به راه کدام پروازي؟!

نگاه کن که مرا ناشيانه مي بازي!

  یک پاسخ به “روزهای تکراری / مهدی کرمی”

  1.  

    بسيار زيبا و استادانه سروده ايد.به شما صميمانه تبريك ميگويم.پايدار باشيد.

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي