ملک الشعرای هارلم ! / بابک بامدادی

 شعر
نوامبر 102008
 
babak bamdadi

ملک الشعرای هارلم !
برخیز ،
که این وطن دوباره وطن شد
ملک الشعرای هارلم ! برخیز

ملک الشعرای هارلم سرود :

بگذارید این وطن دوباره وطن شود

( این وطن هرگز برای من وطن نبود . )

ملک الشعرای هارلم !

برخیز ،

که این وطن دوباره وطن شد

این وطن همان شد برای رؤیا پروران که در رؤیای

خویش داشته اند

سرزمینی شد بزرگ و پر توان عشق

سرزمینی شد که در آن کرور کرور درنا

شاهی برگزیدند ، به رنگ تو

سرزمینی شد که در آن

انسان و شایسته ، سالارند

هرآنکو انسان تر جایگه ش برتر

و هر آنکو شایسته تر ………

سرزمینی شد که دیگر :

* سیاه پوست داغ برده گی بر تن ندارد
* توانا ، نا توان لگدمال نمی کند
* آزادی را با تاج گل ساخته گی نمی آرایند
* هم برابری در کار است هم آزادی
* فرصت و امکان واقعی برای همه کس هست
* جوانان سرشار از امید و اقتدارند
* رنگ تو با زرد و سپید و سرخ عجین است

ملک الشعرای هارلم !

وطن تو پیشاهنگ دشت شد

همان شد که در رؤیا داشتی

نه نه !

نه همه ی آنچه که می پنداشتی

اما ،

در صفوف پرواز درناها

پیشاهنگ ، رنگ توست و

واپس اش ، رنگارنگ درناها سرود تو می سرایند

بذر آزادی در دشت وطن ات

تا اعماق جان درناها نهفته است

مردمان ات :

سرزمین تان ، معادتان ، کوهستان ها و دشت های

بی پایان تان را آزاد کرده اند !

ملک الشعرای هارلم !

بر خیز که ، وطن ات دوباره وطن شد .

تقدیم به زنده یادان احمد شاملو ، لنگستون هیوز و مردم آمریکا

  3 دیدگاه به “ملک الشعرای هارلم ! / بابک بامدادی”

  1.  

    وطن يعني كه اصلاحات چيني بری که يه روز خوش نبيني
    وطن يعني همين آيينه دق وطن يعني خلايق هرچه لايق
    وطن يعني تحمل ، تاب ، طاقت وطن يعني حماقت در حماقت !

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي