تفسیر خانم پروین شکیبا بر شعر “سفر از آبها ” از مهناز بدیهیان/

جولای 172008
 
Dr.Mahnaz Badihian

در زاینده رود
سگ های ولگرد ماسه ها ی خشگ را
بو می کردند
—–

سفر از آبها

این همه راه رفتم
آمنه را ندیدم..
سیاووشی نبود
خانه ها خالی ازفروغ
و صدای رباب خاموش…

این همه راه رفتم
با خواب،
خستگی،
کوچه ها
کوچ کرده بودند
و از محله های کودکیم
نشانی نه
تصویر های بیگانه
بر دیوار شهر
و نام های نا آشنا
روی پلاک ها

این همه راه رفتم
در زاینده رود
سگ های ولگرد ماسه ها ی خشگ را
بو می کردن
در سپیدی صبح
در محله های جلفا
کسی را بدار می زدند
در پارک شهر
مردی را
با شلاق می شکستند

این همه راه رفتم
وقتی باز گشتم
شگفتا
چمدانم
پر از شوق های مرده بود
و صدای زنی مدام ،
مرا از خواب می پراند
—-
از مجموعه ی ” صدا ی رباب شعری داشت”
سروده ی 1995
—-
تفسیر خانم پروین شکیبا بر شعر سفر از آبها:
شعریست سرشار از تصویر که صحنه های اندوهناک دیار شاعر را در این روزهای تیره و تاربه تماشا می گذارد. در راه سفر خستگی آورش نه آمنه ای را می بیند و نه سیاووشی را. خانه ها تاریکند و رباب ها خاموش، نشانی از کوچه های کودکی به چشم نمی خورد. تصویر های آویخته بر دیوار های شهر، بیگانه اند و نام های روی پلاک ها ناشناس………
———
———-
شاعر که با چمدانی پر از شوق دیدار وطن و بستگان و آشنایان، راهی دراز پیموده بود، در بازگشت، شگفت زده، چمدانش را پر از شوق های مرده می یابد. “ویا این راه دور و دراز را شاعر در خواب پیموده است، چرا که در پایان سفر، صدای زنی او را از خواب می پراند.
در این شعر، گذشته از تصویرهای زنده و گویا، تجنیس در دو واژه ی کوچ و کوچه، پاره ای از شعر را آهنگین کرده است….
———————–
بر گرفته از کتاب” زنان سرایند ه ی معاصر”
نوشته ی پروین شکیبا
چاپ نشر کتاب کیومرث
آمریکا 2008

  2 دیدگاه به “تفسیر خانم پروین شکیبا بر شعر “سفر از آبها ” از مهناز بدیهیان/”

  1.  

    سلام
    برای من این اسمش تفسیر نیست
    این خانم شکیبا شعر را با جمله های دیگر بیان نموده است
    شعر بسیار واشحی است
    بله با اجازتون شعر را خلاصه میکنم :
    کسی به سفر رفته و بازمیگردد از این همه تغییر دللگیر است
    و نیز درمیابد درجایی که بسیار آشنا بوده آنجا هم برایش نا آشنا شده و فقط در خاطراتش خود را متعلق به آنجا میداند که مربوط به گذشته است
    با این همه شوق آمده آنجا و میبیند که مسائلش و مردمش تعییر کرده و نیز برایش نا آشنایند .و اینجاست که مایوس میشود و به اصطلاح شوق هایش میمیرند

    https://majaleh-iran.blogfa….

  2.  

    شعر امروز پیشرو باید باشد .
    شعری که خواندم شعری ست که با مفاهیم هستی شناختی پیوند خورده شعری ست که از رنج انسان دور نیست بلکه با رنج بالیده و قطعا در این مسیر این دغدغه زبانی ست که باید به نوعی نشانگر سراسر تیره روزی و آوارگی انسان باشد . شعر باید مرزها را مخدوش می کند . شعر امروز دغدغه اش تنها " چه " نوشتن نیست بلکه :چگونه نوشتن " با قالب زبانی نو و متحول کننده از دیگر بیانات شعر امروز است .

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي