ایوب عبدل / یک شعر

 شعر
جولای 042008
 

تازه می فهمی دنیا کوچکتر از آن حرف هاست که هر گردی گردو
——
دنیا را دور هم زده باشی باز

جای دوری که نرفته ای .

با همین خیابانی که می خیزد به اتاقت

باید از خواب برخیزی

با خیابان ِ خانگی ات راهی شوی

راهی شوی که می رسد به خانه ی اول مان .

تازه می فهمی دنیا کوچکتر از آن حرف هاست که هر گردی گردو

و با این حساب

تمام رودها و دریا ها به دستشوئی ِ خانه تان

و تمام روسبی خانه ها

در تخت ِ خواب ِ تک نفره ات .

مثل این نیست

هیچ جای زمین را نرفته باشی و

زمین

با تمام ِ پستی بلندی هاش به تو رفته باشد ؟

مثل چندی پیش

که چندی مانده بود زمین را دور بزنی

دورَت زدم

و نفهمیدی از کجای این جهان خورده ای

به همدان

که جای کوچکی ست برای زیستن

بدون ِ هیچ چیز

بدون ِ همه چیز

و شهری ست با چشم های خمار آلود

که می خواهند

دنیا را خلاصه کنند به مادینگی ت .

ایوب عبدل _ همدان

ab_abdol@yahoo.com

  یک پاسخ به “ایوب عبدل / یک شعر”

  1.  

    سلام دوست گرامي شعر زيبايي بود ممنون از لذتي كه با ما تقسيم كرديد

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي