يدالله موقن : نظریۀ لوسین لوی-برول در بارۀ ذهنیت ابتدایی

يدالله موقن : نظریۀ لوسین لوی-برول در بارۀ ذهنیت ابتدایی(2 )
Yadollah Moughen : Lucien Levy-Bruhl’s Theory of Primitive Mentality
سمت گیری ذهن انسان ابتدایی در بازنمایی اش از جهان متفاوت با سمت گیری ذهن انسان فرهیختۀ غربی است ، به ویژه دریافت او از علیت متفاوت با برداشت انسان غربی از علیت است. اصل اساسی در پشت این تفاوت این است که ذهنیت ابتدایی علل واقعی را به نفع علل عرفانی کنار می گذارد.
آنچه برای انسان فرهیختۀ غربی علت حقیقی یک رویداد است برای انسان ابتدایی صرفاً پدیده ای است که قدرتهای عرفانی در آن دخیل اند. البته این نوع علیت اتفاقی بسیار دور از مفهوم مالبرانش در این باره است. زیرا آنچه انسان ابتدایی پشت پدیدارها جستجو می کند دلیل متافیزیکی وقوع آنها نیست او در پی یافتن قدرتهای مخفی جادویی است که می پندارد موجب واقع شدن آنها شده اند . اما در اینجا روشن است که اگر اقوام ابتدایی را به استدلال سست و ضعیف متهم کنیم بر خطا خواهیم بود ، زیرا آنان طور دیگری استدلال می کنند
خلاصه این که در ذهنیت ابتدایی بازنماییهای جمعی عرفانی و پیش – منطقی و اصل آمیختگی کل ادراک انسان ابتدایی از جهان و نیز از خودش را متفاوت با ادراک غربیان می کند.
اگر اقوام ابتدایی در این شیوه تفکر در جا می زنند، علتش این است که سرشت عرفانی ذهنیت شان، شیوۀ تفکر آنان را نسبت به تجربه رویین تر کرده است ، به این معنی که تجربه بر این نوع ذهنیت بی اثر است و این ذهنیت نسبت به واقعیات عینی که متناقض یا ناسازگار با اعتقاداتش هستند بی تفاوت و بی اعتناست. علت دیگر فقدان حساسیت نسبت به تناقضها و ناسازگاریها این است که انسانهای ابتدایی به طور جمعی اصولاً با نوآوری و خلاقیت فردی مخالفند. نوگریزی یا عناد با نوگرایی خصلت اساسی شیوۀ وجودی اقوام ابتدایی است. گرچه این نظریه ها تا حدودی توضیح می دهند که چرا بعضی اقوام در ذهنیت ابتدایی محبوس شده اند اما چنانچه بپرسیم که چه رابطه ای میان این ذهنیت و ذهنیت علمی وجود دارد مسائل پیچیده ای مطرح می شوند.
در زير، نظر برخي متفكران بزرگ اين قرن را در خصوص دستاوردهاي لوي- برول نقل ميكنيم
ادموند ليچ كه يكي از انسانشناسان اجتماعي صاحب نام قرن گذشته بود در كتاب خود “انسان شناسي اجتماعي” مينويسد:
«در اوايل قرن بیستم لوي- برول در فرانسه و پارتو در ايتاليا، از مواضعي كاملاً مستقل از يكديگر، به اين نتيجه رسيدند كه تقابل ميان تفكر منطقي- عقلاني كه به طور تجربي نيز اعتبار دارد با تفكر غير منطقي – غير عقلاني كه از لحاظ علمي مردود است، تقابل خام و بيش از حد سادهاي است كه وجود شقوق ديگر تفكر را در نظر نميگيرد.
در شرح تاييد آميزي كه اوانز – پريچارد در اين خصوص در سال 1936 منتشر كرد نوشت:
«لوي- برول انديشۀ ابتدايي را منسجم ميديد و وحشيان ميتوانستند از قضايا و گزارهها استنتاج درستي بكنند؛ گرچه گزارهها و قضاياشان مطابق با تجربه نبودند، اما این گزارهها و قضايا را فرهنگ جامعه به آنان ديكته ميكرد و در اعتقاداتشان ريشه داشتند كه از ديدگاه منطقي- تجربي آن اعتقادات نادرست بودند.
نسبيتگرايي عقلاني كه در اين ارزيابي نهفته است بحث داغي است كه ادامه دارد و ريشۀ بسياري از اختلاف نظرهاي جاري در انسان شناسي اجتماعي امروز است كه ميان«عقلگرايان» و «تجربهگرايان» وجود دارد.
تداوم تاثير انديشههاي لوي- برول، حتي اگر به طور غير مستقيم هم باشد، در توجهي كه به نظريهپردازي لوي- ستراُس درخصوص«اسطوره- منطق» و «انديشۀ وحشي» شده،مشهوداست و نيز نفوذ عقايد لوي- برول را ميتوان در بحثهاي مداومي ديد كه ميان انسانشناسان معاصر انگليسي در مورد«بازي زباني» و«تشابه خانوادگي» صورت ميگيرد و آنان به استدلالهايي استناد ميكنند كه در كتاب “پژوهشهاي فلسفي” ويتگنشتاين ارائه شدهاند».6
ارنست جونز كه زندگينامۀ فرويد را در سه جلد بزرگ نگاشته است، در جلد سوم آن مينويسد:
«ششم فوريه(1935( لوي- برول انسان شناس مشهور فرانسوي به ملاقات فرويد رفت و آن دو كتابهايي رد و بدل كردند. فرويد پس از ديدار با لوي – برول چنين نوشت:« فرزانۀ واقعي اوست لااقل در مقایسۀ با من».7
در اینجا بی مورد نیست که اشاره ای هم به ارتباط نظریات لوی – برول با پدیدارشناسی ادموند هوسرل بکنیم ، موضوعی که چندان به آن پرداخته نشده است.
هوسرل می کوشید تا نشان دهد که واقعیتِ ذاتی یا «عینی» وجود ندارد بلکه این ما هستیم که با ادراک خود، جهان «بیرون در آنجا» را می آفرینیم. تا آنجا که این ادراکها را با دیگران سهیم هستیم می توانیم مدعی شویم که به توافقی دربارۀ ماهیت جهان پدیداری رسیده ایم. از این رو، واقعیت ضرورتاً نسبی است و تابعی از سمت گیری های شناختی ماست. می توان ادعا کرد که اگر پدیدارشناسی را به معنای گستردۀ آن بگیریم، با نظریات لوی – برول شباهت بسیار دارد.
درموت مورن در کتاب خود” مقدمه بر پدیدارشناسی”می نویسد :
«در سال 1935 ادموند هوسرل با انسان شناس فرانسوی ، لوی – برول ، مکاتبه داشت که گواهی است بر علاقۀ وی به تحول تاریخی ذهنیت انسان » (مکاتبات هوسرل جلد ششم ، صفحات 164 – 161) و در جای دیگری در همان کتاب مورن می نویسد :
«هوسرل در پدیدارشناسی خود ، علاقه اش به جهانهای اجتماعی و فرهنگی وتاریخی را به منزلۀ نوعی رادیکال شدن برنامۀ انسان شناسی دنبال می کند و این برنامه را «انسان شناسی التفاتی» می نامد. در واقع هوسرل انسان شناس فرانسوی، لوی – برول را ستایش می کرد» و در پی نویس همین مطلب مورن می افزاید :
«هوسرل کتابهای لوی – برول را خوانده و نامه ای به او نوشته بود حاکی از این که پژوهشهای لوی – برول دربارۀ سرشت غیرتاریخی جوامع ابتدایی را به منزلۀ گشایش راه به سوی انسان شناسی رادیکال خودش می ستاید (بنگرید به مکاتبات هوسرل جلد هفتم ، صفحات 159 – 156).
مرلو – پونتی اغلب به همین نامه استناد می کرد». 8
مرلو – پونتی در مقالۀ خود :«فیلسوف و جامعه شناسی » در بارۀ اثری که کتاب های لوی-برول بر ذهن ادموند هوسرل گذاشته اند مينويسد:
«اميد ميرود كه بزودي بتوانيم نامهاي را كه هوسرل در تاريخ يازدهم مارس 1935 پس از خواندن كتاب لوي- برول، “اساطير اقوام ابتدايي” به او نوشته است در مجموعه آثار هوسرل بخوانيم. در اين نامه به نظر ميرسد هوسرل پذيرفته باشد كه فيلسوف شايد نتواند به امر كلي و جهان شمول به طور بيواسطه يعني براثر تفكر صرف دست يابد؛ به ديگر سخن، فيلسوف در موقعيتي نيست كه بدون تجربۀ انسانشناختي به امر كلي برسد يا صرفاً با تغيير دادن خيالي تجربيات خويش آن چيزي را بنا نهد كه تشكيل دهندهي معنايِ تجربههای ديگر در ديگر تمدنهاست.
هوسرل مينويسد:
«اما انجام دادن اين كار امكانپذير ميباشد . اين كار بسيار سترگي است كه خود را به اجتماعي انساني فرافكني كنيم كه آنجا انسان در زندگي اجتماعي و سنتي خود محصور است و او را تا آن حد كه ممكن است بر اساس كل زندگي اجتماعيش درك كنيم؛ بدين معني كه هر اجتماع انساني صاحبِ جهاني است كه از نظر انسان در آن، جهانشِ«بازنماييِ جهان» نيست بلكه خودِ جهانِ واقعي است.» ولي جهانِ خود ما مانعي براي دستيابي به جهانهاي ديگر و كهن است. اقوام ابتدايي كه لوي- برول مطالعه كرده است «تاريخ ندارند»؛ زيرا براي آنها«حيات فقط لحظهاي زودگذر است».
برعكس ما در جهان تاريخي به سر ميبريم، جهاني كه«بخشي از آن، آينده تحقق يافته است(گذشتۀ قومي) و بخش ديگر آن، آيندهاي است كه بايد تحقق يابد». هيچگونه تحليل التفاتي كه بكوشد ساختارهاي جهان كهن]يعني جهان اقوام عقبمانده[ را كشف و بازسازي كند، نميتواند خود را صرفاً به بازآفريني واضح ساختارهاي جهان خود ما محدود كند، زيرا آنچه به ساختارهاي ]جهان اقوام عقبمانده[ معنا ميبخشد محيطي است كه آنها نمونۀ نوعي آن هستند؛ از اين رو ما نميتوانيم آن ساختارها را درك كنيم بيآنكه دريابيم در اين فرهنگها زمان و هستي چگونه درك ميشوند.»
هوسرل تا آنجا پيش ميرود كه مينويسد:
«بر اثر تحليل التفاتي كه هم اكنون پيشرفت زيادي كرده است، نسبيت تاريخي به منزلۀ يك حقيقت انسان شناختی بدون چون و چرا توجيه ميشود».9
لوی-برول در سال 1929 مقدم هوسرل را به فرانسه برای ایراد چند سخنرانی در بارۀ دکارت خوش آمد گفته بود.همچنان که دیدیم هوسرل استعداد لوی-برول را تحسین می کند که توانسته است دیگر شیوه های نگرش به جهان را از درون دیگر ذهنیت ها یا فرهنگها درک کند.
ذکر این نکته نیز ضروری است که لوی – برول تقریباً سی سال پیش از ورف Whorf) (1956) مدعی شد که واقعیتی که زبانهای اروپایی بازآفرینی می کنند ضرورتاً واقعیتی نیست که زبانهای غیراروپایی بازآفرینی می کنند.
بازآفرینی این واقعیت یا در حقیقت ، واقعیت ها کارکردی از نحو دستوری زبانهاست ، چه زبانهای غربی چه زبانهای غیر غربی. لوی برول واضع نظریۀ نسبیت زبانی نیز بود.10
روبرت مارت(1866-1943) كه از بنيانگذاران انسان شناسي اجتماعي است و اثري دوران ساز در زمينه دينشناسي به نام” در آستانۀ دين” تاليف كرده است، در مقدمۀ آن پس از انتقاد از اميل دوركم به ستايش لوي- برول ميپردازد و مينويسد:
«من روش تعميم ديگر عضو برجستۀ مكتب جامعهشناسي دورکم، يعني پروفسور لوي- برول، را]بر روش دوركم[ ترجيح ميدهم. لوي – برول ميكوشد تا نوع ذهنيت اقوامي را نشان دهد كه تحت شرايط فرهنگي ابتدايي به سر ميبرند و اين ذهنيت را متمايز از ذهنيت نوعي خود ما تعريف ميكند. منتقدان به اين روش ايراد ميگيرند و ميگويند كه اين گونه تيپسازي، به نوعي، تجانس ذهن را ميرساند، در حالي كه اقوامي كه اين ذهنيت به آنها نسبت داده ميشود هم در ذهنيت خود و هم در ديگر جنبههاي خويش بيش از حد با يكديگر تفاوت دارند، ولي اين ايراد نشان ميدهد كه منتقدان با نخستين اصول طبقهبنديِ تيپ شناختي ناآشنايند».11
کورت هوبنر در کتاب” حقیقت اسطوره “که در سال 1985 منتشر شده است دربارۀ دستاوردهای لوی – برول چنین داوری می کند:
«من معتقدم که لوی – برول را غالباً نادرست درک می کرده اند به نظر من او در بیشتر موارد در مسیر درستی گام برمی داشته است، گرچه خود وی این مسیر را بوضوح نمی دیده است آنچه را او بر اثر پیشرفت فرهنگ عصر خود «ابتدایی» می نامید ، در واقع یکی از هستی شناسیهای خود ماست که با ما غربیان در تباین قرار گرفته است و به نظرمان چنین بیگانه می آید. بر آنچه او به ویژه دربارۀ «آمیختگی» گفته است مطلب تازه ای نمی توان افزود… گرچه او با به کاربردن واژۀ «عرفانی» دچار خطا شد و خشم انسان شناسان را بر ضد خود برانگیخت، زیرا آنان از این واژه چیزی غیرعقلانی، مافوق حسی و ترانساندان ]فراباش[ را درک می کردند، با این وصف حتی در اینجا نیز لوی – برول به کشف مهمی دست یافته بود. یعنی گرایش ]ذهنی[ این اقوام به این که در مادۀ محسوس ، عنصری نامحسوس ببینند که برای ما دستیابی به چنین بینشی ممکن نیست، اما همین گرایش ]ذهنی[ در ادبیات کهن یونانی به ثبت رسیده است. تحلیل های لوی – برول تا آنجا که به چنین پیوندی میان مادۀ محسوس و عنصر نامحسوس در ذهن اقوام ابتدایی ارتباط می یابد در اساس درست اند.
در آثار انسان شناسائی که به میان اقوام ابتدایی رفته اند آنچه وجود ندارد روش متقن پژوهش است. بسیاری از آنان به قدر کافی به تفاوت هستی شناسانۀ فرهنگهای مختلف وقوف ندارند و به همین سبب ناآگاهانه اصول اندیشه و بینش خود را به فرهنگهای دیگر تعمیم می دهند».12
آیا می توان سخنانی ستایش انگیزتر از این دربارۀ خلاقیت فکری و فرهنگی یک دانشمند گفت؟ هوبنر مدعی است که عظمت کشفیات لوی – برول چنان بود که خود او هم به ابعاد عظیم آنها واقف نشد. او طرف لوی برول را می گیرد و مخالفان او را به نادانی در مورد دیگر فرهنگها متهم می کند دیدیم که هوبتر بر خلاف لوی برول چندان از اصطلاح ذهنیت «عرفانی» خشنود نیست، اما آنچه را لوی – برول دربارۀ چنین ذهنیتی (حال هر چه عنوان آن را بگذاریم) می گوید صحیح می داند.
فرانسيس مك دونالد كورنفورد يكي از يونانشناسان برجسته قرن گذشته بود. بهترين ترجمه از كتاب جمهوري افلاطون به زبانانگليسي از آن اوست. او در كتابي كه تحت عنوان “از دين به فلسفه” نگاشته و در آن جهش از انديشۀ اسطورهاي به انديشۀ فلسفي وعلمی را در يونان باستان مطالعه كرده است، دين خود را به كتاب “كاركردهاي ذهني در جوامع عقبمانده” اثر لوي- برول بيان كرده است.13
ميبينيم كه بزرگترين متفكران قرن بیستم مسحور انديشههاي لوي- برول شده و او را ستودهاند. توشيهيكو ايزوتسو در كتاب خود” زبان و جادو “مينويسد:
«در واقع هر چه در زمان به عقبتر برويم و هر چه از وجوه عاليتر زندگي دورتر شويم، به نظر واضحتر و مسلمتر مينمايد كه جادو اساس زندگي انسان ابتدايي را تشكيل ميدهد و تفكر حاكم بر ذهن انسان ابتدايي، به رغم همه ايرادهاي شديدي كه به نظريۀ لوي- برول گرفتهاند، «پيش- منطقي» يا «پيش – تجربي» است».14
در پايان از دو جامعهشناس به نامهاي پيتر برگر و توماس لوكمان نام ميبريم كه در اثر خود: “ساخت اجتماعي واقعيت” با نظر تاييد و تحسين به نظريات لوي – برول استناد كردهاند. خود عنوان “ساخت اجتماعي واقعيت” نشانگر برداشتي لوي- برولي از مسئلۀ شناخت و جامعهشناسيِ شناخت است.15
پانوشتها :
1- Paul Radin
2- RoberLowie
3- Bronislaw Malinowski
4-L. Levy-Bruhl, How Natives Think (with a new introduction”Lucien Levy-Bruhl and the Concept of Cognitive Relativity ” by Scott Littleton),Princeton University Press , 1985, pp.vi-vii.
5-A.R. Luria ,Cognitive Development ,Its Cultural and Social Foundations ,Havard University Press,1979,pp. 108-9.
ونیز رجوع کنید به : الکساندر لوریا: ” زبان و شناخت “، ترجمۀ حبیب الله قاسم زاده ( ارومیه ، انتشارات انزلی ، 1368) صفحات 5- 341.
6-Edmund Leach ,Social Anthropology ,London,Fontana Press, 1982 ,pp.22-3.
7-Ernest Jones, Sigmund Freud ,Life and Work, London,The Hograth Press, 1957,Vol.iii,p.208.
8- Dermot Moran , Introduction to Phenomenology , London , Routledge , 2000 , PP. 87 , 182 , 496.
9-Maurice Merleau-Ponty , Phenomenology and Sociology,Selected Essays ,edited by John O’Neil ,London ,Heinemann,1974 ,104-5.
10- برای آگاهی از نظریۀ نسبیت زبانی ورف رجوع کنید به مقالۀ پل هنله : «زبان ، اندیشه و فرهنگ» در همین سایت .
11-R. R. Marret , The Threshold of Religion, London, Methuen& Co. Ltd.1914,AMS edition ,1979,pp.xxvi-vii.
12- Kurt Hubner , Die wahrheit des Mythos , Munchen , Beck , 1985 , S. 421.
13-Francis M. Cornford ,From Religion to Philosophy ,London,Edward Arnold ,1912, p.x.
14-Toshohiko Izutzu, Language and Magic ,Keio University Press, 1955, p.7.
15-Peter L. Berger and Thomas Luckmann,The Social Construction of reality,Penguin Books, 1984, p.223.
البته چاپ اول کتاب فوق در سال 1966 صورت گرفته و چاپ دهم آن درسال 1984 منتشر شده که در اختیار نگارنده است واحتمالاًّ پس از 1984 نیز تجدید چاپ شده است.این کتاب را آقای فریبرز مجیدی به فارسی بر گردانده اند که مشخصات آن از این قرار است:
پتر ل. برگر و توماس لوکمان:” ساخت اجتماعی واقعیت “(رساله ای در جامعه شناسی شناخت )(تهران ، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی ، 1375 )صفحات : 271 ، 274 ، 276 ، و279.
پایان
یک پاسخ به “يدالله موقن : نظریۀ لوسین لوی-برول در بارۀ ذهنیت ابتدایی”
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.
لطفا نظریات الکسانر لوریا رو به صورت چکیده بیاورید به خصوص مطالب کتاب زبان وشناخت