عارف آل ناصری—فستیــوال
نوامبر 092007
فستیــوال
به فستیوال برویم
به تماشای قتل هنرمندانه ی عشق
با نگاه های مشقی
و پوکه های اسکناس
و لامسه ای که در یک لقاح جنگی جان می بازد
خبر دار
دارم خبر
پارس های خروس همسایه
نُت هایی به خریت من می افزود
و کودکی در گهواره اش می لرزید
لنگ لنگان تیمور میکشد مرا
به کشت کاش ها …
و تاریخ
در فانسقه ای از رُژ
بسته خواهد شد بر کمر
زیر آفتاب جنوب
لاشه ام می ماند
و خمپاره هایی که در مغزم خمیازه می کشند .
عارف آل ناصری
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.