روسپی کوچک—مهناز بدیهیان-Mahnaz Badihian

 شعر
اکتبر 042007
 
null

روسپی کوچک

این تو هستی روسپی کوچک
که قبل از بلوغ
به سن اندوه و در یوزه گی روسپیان بیکاره رسیده ای
و هزار مرد در تو
کودکان آواره کاشته اند
که بی سر
بی سرود

……………
روسپی کوچک

مهناز بدیهیان

آه روسپی کوچک
هنوز فصل بازی با عروسکهاست
فصل خواندن قصه های خوب
برای کودکان کوی

این تو هستی روسپی کوچک
که قبل از بلوغ
به سن اندوه و در یوزه گی روسپیان بیکاره رسیده ای
و هزار مرد در تو
کودکان آواره کاشته اند
که بی سر
بی سرود
همچو بوته هرزی
کنار جاده های در بدری
پا گرفته اند

این تو هستی
که انبارهای ذهن تو
پر از رازهای غمگنانه است
و در بی نهایت مردمک هایت
مردان هرزه
چیزی جز تن عریان تو نمی بینند

می توان غمگین بود
بی آنکه گلی پژمرده شود
همیشه این تو هستی که
چیزی درون تو می جوشد
و حتی همبستر تو آهی نمی کشد
2007

  2 دیدگاه به “روسپی کوچک—مهناز بدیهیان-Mahnaz Badihian”

  1.  

    تازه کردی درد دیرین مرا
    از غنچه رویانی که پیش ازشکفتن
    در پزمردگی با مرگ هم آغوش میگردند

    اینها مادران کودکان مرده فقرند
    که در آغوش ا رزانی
    بهای جانشان یک لقمه نا ن است

    و انبوهی از این گلهای نا بشکفته
    در بازار های هند و پاکستان
    بدام افتاده می میرند

    تازه کردی درد دیرین مرا
    من سالها افسرده این نا بسامانی
    وفساد فقر بودم دمی از آن نیاسودم

    این جنایتها که ما را با چنین خفت
    بپای نیستی مان میکشاند
    شرم با د آ نرا که آ گاه است از این ننگ

    در خواب خوش آرام میخوابد
    تظاهر میکند از این چنین فقر و فساد
    و در یوزگی چیزی نمیداند

    محمد صدیق

  2.  

    با سلام.
    اندوهناک است .
    شعر ووصف خوبی است .
    موفق باشید.

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي