یدالله موقن ——– فرم اندیشه اسطوره ای – 5
فضا- زمان
درباره فضا و زمان نميتوان سخن گفت و نام آلبرت اينشتاين و هرمان مينكوفسكي را به ميان نياورد. اين دو دانشمند دريافت علمي ما را از فضا و زمان دگرگون كرده اند. آلبرت اينشتاين دراثرخويش «معني نسبيت» مينويسد:«نظريۀ نسبيت پيوندي نزديك با نظريۀ فضا- زمان دارد.»
در نظريۀ نسبيت عمومي اينشتاين زمان همۀ ويژگي هاي خود را از دست ميدهد. سه بُعد فضا و بُعد زمان در هم ادغام ميشوند و پيوستاري چهار بعدي راميسازند. هر نقطه از كيهان با مختصات فضا- زمان X4 , X3 , X2 , X1 معين ميشود.اين مختصات فقط ارزش عددي دارند و به همين دليل ميتوانند به جاي يكديگر قرار گيرند.سرانجام در فيزيك نظری،فضا و زمان در عدد محض مستحيل ميشوند.
عدد
در نظام شناخت تئوريك،عدد حلقۀ رابط مهمی است كهميتواند محتويات بسيار گوناگون و غيرمشابه را در بر بگيرد و آنها را تحت مفهومي يگانه درآورد و دگرگون كند.عدد با مستحيل كردن همه گوناگوني ها و تنوعات در يگانگی شناخت،هدف غايی خود شناخت قرارميگيرد و به منزلۀ بيان كنندۀ «حقيقت» نمايانميگردد.اين خصلت اساسي هنگامی به عدد داده شده است كه نخستين تعريف فلسفي- علمي آن ارائه گرديد.
در مقطعاتی كه از فيلولائوس رياضيدان يوناني(معاصر دموكريتوس) بر جای مانده،میخوانيم:
” ذات عدد،علت شناخت است. در آنچه معمايی وناشناخته است،ذات عدد راهنما و آموزگار است. اگر عدد و ذات آن نبودند هيچ يك از اشيای موجود،چه في نفسه و چه در ارتباط با ديگر اشيا،وضعي روشن و مشخص نداشت. امااين عدد است كه به همۀ آن چيزهايی كه روح از طريق ادراك حسی،دريافتميكند سامانميبخشد و آنها را شناختی ميكند و قابل مقايسه با يكديگرميگرداند. عدد،گويی،به تاثرات حسی، كالبدمی بخشد و روابط گوناگون ميان آنها را، چه فرد باشندو چه زوج،در گروه هاي چند قرارمی دهد.”
قدرت دقيقاً منطقي عدد در همين به هم پيوستن و از هم گسستن نسبت ها و حدود، و تغييرناپذير كردن آنها نهفته است.
عدد،جهان محسوس يا «ماده» ادراك حسي را بيش از پيش از ماهيت خاص آن تهيميكند و فرمي معقول و كلي بدانميبخشد.و بدين ترتيب خصلت تاثر حسی بيواسطه(مانند ملموس بودن،ديدني بودن و شنيدني بودن)صرفاً به منزلۀ «كيفيات فرعي» نمايان ميشوند كه سرچشمۀ حقيقي و شالودۀ اصلي آنها را بايد در مقدار محض جست يا به ديگر سخن در نسبت های صرفاًعددی يافت. تحول علم نظری مدرناينايدهآل شناخت را با فرو كاستن نه فقط خصلت های خاص ِ ادراك حسی بلكه همچنين طبيعت خاص فرم های ناب شهود مانند ماهيت فضا و زمان به عدد محض تحقق بخشيده است؛ و درست همانگونه كه دراينجا عدد به منزلۀ ابزار منطقي ِ حقيقي براي همگون كردن محتويات آگاهي به كارميرود، خود عدد نيز بيش از پيش به هستومندي همگون و همسان تبديل ميشود.
اعداد هيچگونه تفاوتی با يكديگر ندارند جز تفاوتی كه وضع هر يك از آنها در سيستم كل اعداد دارد. اعداد هيچ هستيی و هيچ طبيعتی ندارند جز آنچه از وضع آنها در دستگاه اعداد حاصل ميشود. به ديگر سخن، اعداد هيچ هستيی ندارند جز آنچه از طريق نسبت هايی كه در يك پيوستارايدهآل(=صوری) به دستميآورند. بنابراين،«تعريف» اعداد و نيز آفريدن آنها از طريق روش ساختاری امكانپذيرمی شود. حتي اگراين اعداد با هيچ شیء يا امر شهودی ارتباطی مستقيم نداشته باشند، در همين دستگاه نسبت ها به وضوح مشخصميگردند،مانند تبيين اعداد گنگ كه از زمان ددكيند مرسوم شده است. در نظريه اعداد ددكيند،اعداد گنگ به منزلۀ «برش هايي» در سيستم اعداد گويا نمايانميشوند. قاعدۀ منطقي مشخصي،سيستم اعداد را به دو دسته بخشميكند.اساساً انديشۀ رياضي هر عددي را صرفاً به صورت«برش» دركميكند. از ديدگاه رياضيات،اعداد چيزی بجز بيان نسبت هاي مفهومي نيستند.اين نسبت ها فقط در كليتشان، ساخت يگانه و قائم به ذات عدد و به طور كلي قلمرو اعداد را نمايشميدهند.
اما همين كه از قلمرو انديشۀ علمي و شناخت محض به ديگر قلمروهاي فرهنگي گام بگذاريم،عدد خصلت متفاوتی می يابد. از ديدگاه اسطوره،اعداد خصلت كلی ندارند كه قابل كاربرد درهر گونه محتوايی باشند. از ديدگاه علمی،عدد خصلتی مفهومی دارد؛ اما در اسطوره، خصلت عدد از شیء خاص قابل شمارش ناشی ميشود و در شهود همين شی، خصلت عدد محدود و محصورميگردد. بر پايۀ همين نظر، اسطوره اعداد مختلف را به طور مطلق يكسان نميداند. زيرا گوناگونی ماده اشيای قابل شمارش يعني شهود خاص محتوا و احساس بار خاصی كه به مقادير ويژه متصل است موجب ميشود كه اعداد وجودهايی كاملاً متمايز داشته باشند وهمين وجود متمايز،بار خاصی بدان ها ميبخشد. در اندیشۀ اسطوره ای عدد و معدود در هم ادغام اند . اين بار يا كيفيت تاثير كنندۀ عدد، در قلمرو تصورات اسطوره ای نمايان تر است. در اسطوره هيچ چيز صرفاً صوري(=ايدهآل) نيست. از ديدگاه اسطوره، مشابهت در فرم اشيا صرفاً نسبتی ميان آنها نيست بلكه پيوندی جوهری و واقعی است كه آنها را به يكديگر متصل می كند؛ واين خصلت اسطوره ای بويژه در مورد مشابهت عددی صادق است. هر جا دو مقدار از لحاظ عددی مساوی باشند، يعني هر جا ميان اجزاء دو شیء رابطۀ يك به يك برقرار باشد،انديشۀ رياضياين رابطه را صرفاً نسبتيايدهآل(يا صوری)ميداند؛ اما اسطوره اين تساوی عددی را چنين«تبيينميكند»كه دو شيء مذكور داراي«سرشت» اسطورهاي مشتركي هستند. اگر اشياء از لحاظ عددی مساوی باشند، هر اندازه هم از لحاظ ساير كيفيات متفاوت باشند، اسطورهاين تساوی عددی را به يكی بودن جوهر آنها تعبيرميكند و معتقد است كه فقط يك جوهر است كه خود را به شكل های گوناگون متجليميكند و خود را در پوشش آنها پنهانمی دارد. براي عدد نيرويی مستقل و وجود جوهری قائل شدن، مثال بارز شخصيت بخشيدن اسطوره به مقولۀ كميت است. در انديشۀ منطقي،عدد مفهومی كلی است و كاركردی عمومی دارد،اما در انديشۀ اسطوره ای، عدد هميشه به منزله وجودی اصيل نمايانميشودكه جوهر خود ونيروی خويش را به هر چيزی كه زير سيطرهاش قرار گيرد، منتقلميكند.هر عدد خاصي را حلقه ای جادويی احاطه كرده است و هر شيئی كه با آن عدد خاص مرتبط گردد به آن حلقۀ جادويی نيز كشاندهمی شود. در واقع بخش اعظم جادو، جادوی عددی است.مثلاً عدد یک،عدد مقدسی است و اساس یکتا پرستی است.در بعضی فرهنگ ها عدد دو، عدد مقدسی است . بن ما یۀ تفکر ایرانی دو بنی است مانند اعتقاد به اهورا و اهریمن. دربعضی فرهنگ ها عدد سه مقدس است که پایۀ اعتقاد به تثلیث(خدا،ابن، روح القدس ) است. در بیشتر فرهنگ ها عدد هفت مقدس است که تقسیم روز ها به هفته پی آمد چنین اعتقادی است.عدد هفت ازجمع چهارجهت اصلی فضا، بالا و پایین ومرکز به دست آمده است(معمولاً هر قبیله ای محل سکونت خود را مرکز خلقت می داند).عدد سیزده در بعضی فرهنگ ها عدد نحسی است. دراينجا شناخت فرم انديشۀ اسطوره ای به پايان ميرسد. دانشجويان رشته فيزيك دريافتهاند كه با چهار معادلۀ ماكسول ميتوان همۀ مسائل رادر الكترومغناطيس و با فرمول نيروی جاذبه عمومي،سه قانون نيوتن،اصل بقاء مامنتوم زاويهاي واصل بقاء انرژي همه مسائل مكانيك كلاسيك را حل كرد(در واقع بقيۀ مطالب در كتاب های فيزيك كلاسيك صرفاً تكنيك هايی براي حل مسائلاند.) زيرا تعداد قوانين طبيعت معدود است.
دراين مقاله نيز همه فرمول هاي انديشۀ اسطورهاي ارائه گرديده است. اما خوانندۀ اين مقاله نبايد براين تصور غلط باشد كه مطالعۀ انديشه اسطوره ای صرفاً براي پژوهشگران اساطير مفيد است. دو نمونۀ زير شاهدي گويا براين مدعاست كه انديشۀ اسطوره ای حتي بر ذهن دانشمندان نيز حاكم بوده است.
اگوست كنت يكي از بنيانگذاران جامعه شناسي و فلسفۀ پوزيتيويسم است. اوميخواست كه همۀ عناصر اسطوره ای ومتافيزيكي را از قلمرو علم بيرون بريزد. اما نظام او كه با طرد همۀ عناصر اسطوره ای به دورۀ پيش ازعلمی يا اوايل دوره علمی آغازميشود با روساختی اسطوره ای به قلۀ خويشميرسد. ماركس نيز مدعي بود كه با هر گونه انديشۀ ايدهآليستي و اتوپيايي مخالف است. اما سير انديشه ماركس مانندكنت از فلسفه به اسطوره است.(گرچه بهتر است بگوييم كه انديشۀ ماركس از همان آغاز سرشتي اسطورهاي داشته اشت). بنابراين،متمايز كردن علم از اسطوره كار بسيار دشواری است، بويژه در قلمرو علوم اجتماعي و علوم انساني.گفتنی است که این شیوۀ اندیشه بر جوامع عقب مانده سلطۀ مطلق دارد و شیوۀ تفکر روشنفکران جهان سومی است.
پایان
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.