یاسمین احمدی

مارس 092007
 

از کجای قصه امده بودی
که رویاگونه
به خورشید بی رمق روزهای زمستانی ام گرما بخشیدیو من خالی از اراده
در جریان تند رودخانه ای
که شاید از حضور غافلگیرانه ات به خروش امده بود
از تمامی اضطراب های کهنه شسته شدم.
محکومین ابدی به اشتباهات گذشته
در کجای قصه
با تو وداع خواهند کرد؟

  2 دیدگاه به “یاسمین احمدی”

  1.  

    چه بي رمق شعر مي نويسي اگر چه بي عصياني
    بيا همه چيز در هم بشكن
    سر به سنگ لجاحت بكوب تا يا سمين احودي بشوي
    https://www.azizkalhor .blogfa.com

  2.  

    ياسمين جان مگر نه عشق آن است كه خود را از هرگونه تعلقات مادي رها كردن وبه فنا كردن خود تا زنده يافتن معشوق رسيدن حالچه توفير كه امروز شاهد وداع باشي يا…

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي