گیل آوایئ—فراز مسند خورشید” “
نگاهئ به رمان
” فراز مسند خورشید”
اثرئ تازه از آقائ نسیم خاکسار
نگاهئ به رمان
” فراز مسند خورشید”
اثرئ تازه از نسیم خاکسار
خواندن نوشته هائ نسیم خاکسار بگونه ایست برایم که بخواهم به موسیقئ گوش کنم با این تفاوت که پیش درآمدئ که نسیم در داستانهایش و حتئ شعرهایش مئ نوازد ، تو بخوانش مئ نویسد، همواره متفاوت و حال و هوائ تازه ائ دارد.
نسیم با سحر کلامش در ساخت هماهنگ ولئ متفاوت آدم را مئ برد با سبک و سیاق خاص خود که با آدمئ به صحبت مئ نشیند و در همان راستایئ که بفکر وا مئ دارد، نوازش مئ دهد و چونان نوائ دل انگیز سازئ که رها نمئ کند تا آنکه بر جان و دل آدمئ بنشیند، آدم را با خود همراه مئ سازد.
خواندن ” فراز مسند خورشید” رمان تازه نسیم خاکسار که در سفرئ به بروکسل بدستم رسیده، با همه آشنایئ هائ پیشین، مرا باز هم با حال و هوائ متفاوتئ در خود مئ گیرد. خواندن رمان ” فراز مسند خورشید” نوائ تار جلیل شهناز را تداعئ کرد برایم در محفل رفیقانه ائ که آن رفیق نازنینم خواسته بود که مرا با آن به شگفتئ وا دارد( سورپریزم کند بقول معروف!) در آن قطعه تار نوازئ استاد جلیل شهناز که با حضور همیشه حاضر پرویز یاحقئ صورت گرفت، بگونه ائ بود که استاد با شروع نواختن دنبال دستگاه، گوشه، مایه ائ مناسب حال و هوائ خود و جمعئ که برایشان شروع به نواختن کرده بود، مئ گشت. در جستارئ بسیار دلنشین و زیبا قطعه اش را به پایان مئ برد.
رمان تازه نسیم خاکسار را که شروع به خواندن کردم با چنین حال و هوایئ بود. نگاهئ تازه مئ داد در همان حالئ که مرا با خود به دنیائ رمان خویش مئ برد و ماجراهائ آن.
شروع این رمان زیبا با نگاهئ متفاوت به اشیاء دور و برم همراه بود گویئ که هر کدامشان با من نوعئ همزیستئ ملموس و زنده دارند. از بئ جانئ شان خبرئ نبود. وقتئ بئ تفاوت از کنارشان مئ گذرم، به گونه ائ مرا به بودنشان هشدار مئ دهند و گاه به شوخئ یا بازیگوشئ مئ نشینند.
نسیم در این رمان با آغازئ اینچنینئ:
” بازئ را اولین بار میز توئ اتاقم یادم داد. شاید هم زیر پوشهائ کتانئ ام یا دستگیره در آشپزخانه. راستش درست نمئ دانم کدامشان شروع کردند. کافئ بود کمئ بئ توجهئ کنم، یا حواسم جایئ دیگر باشد تا یکئ از آنها بازیش را شروع کند و کارئ کند که مایه تعجب و حیرتم شود……………….”
با شروع خواندن رمان ” فراز مسند خورشید” در آغاز احساس مئ کنئ ظاهرا اشیاء دور و بر ما، هستند که در این رمان نقش دارند، اما ماجرا بگونه ائ دیگر در جایئ دیگر آدمئ را مئ کشاند به طنز غم آلود زندگئ روزمره در خراب ابادئ که غربتش مئ گوییم.
زندگئ روزمره ائ که حتئ از در و میز و صندلئ گرفته تا گل و پرنده و آفتاب بسان هم نشین و هم دلئ با آدمئ حضور زنده و هم نوا دارند.
از حال و هوائ میز و صندلئ و بسان جاندارئ با آنها برخورد کردن و تفسیرشان نمودن میرسئ به حسئ دوگانه که بنوعئ در تقابل با هم هستند. طنز غم آلودئ که نسیم در جائ جائ رمان تازه اش پیش مئ کشد، تا بخواهئ لبخند بلب آورئ، غم غریبئ دل آدمئ را مئ گیرد که مئ مانئ بین خنده و اشک، کدام بر چهره ات نقش خواهد بست!
در کنار حضور زنده اشیاء هر روز در تماس با ما، که نسیم با شیوه بسیار لطیف و شاعرانه به آنها مئ پردازد، ناگاه مئ رسئ به اینجا که مئ گوید:
” این دنیائ گه به هیچ نمئ ارزد. حتا به فکر کردن در باره آن. هیچش به روال نیست. و اصلا ارزش ندارد که یک ذره وقت و نیرو برائ توضیح آن بگذارئ…………”
در اینجاست که از روح مادر مهدئ که پرنده ائ خو کرده به دید و بازدید هائ با نسیم از یک سو و بازئ و تعقیب گریز اشیاء دور و بر نسیم، به تعریفئ بسیار ساده ولئ عمیق از دنیائ خشن کنونئ سر در مئ آورئ که ذره ائ حتئ ارزش وقت ونیرو گذاشتن برائ تعریف آن، ندارد.
نسیم در رمان ” فراز مسند خورشید” در هیبت سلیم، شخصیت همیشه با تو، یک پا در وطن دارد و خواننده را در حال و هوائ ایران با خود همراه مئ کند . و یک پائ دیگر در زندگئ مهاجر و غربتئ که در آن است.
در مجموع این نوائ ممتد و هماهنگ( هارمونیک) نتئ همواره از خاطرات زندان و چند و چون گذارش، گم شده ائ را آهنگین ( ملودیک ) هشدار مئ دهد.
اسد، بازجوئ زندان، در غربت است. زندانئ و زندان بان، هر دو رانده یا تارانده شده به این سوئ جهان دربدرئ که سلیم پیگیرانه و مصمم در پئ دیدن دوباره اوست، نشستن در مقابلش!
در بستر نوائ نت گم شده، حسئ دوگانه در جان آدمئ تکرار مئ شود. تحقیر، انتقام و برخورد با زندان بان، با همه خاطراتئ که سلیم از او و زندانش داشته ویا گذر از آن در پیچ و تاب زندگئ غربت.
این نوائ دلچسب و کنجکاو با تمئ گاه لطیف و سرشار از حس انسان گرایانه ( اومانیستئ) و گاه معترض و دادخواه، تا پایان رومان احساس مئ شود.
نسیم با شیوه بسیار هنرمندانه و زیبا، بسان تارنوازئ یئ که در ابتدائ این نوشتار گفته ام، سلیم زندانئ را با اسد زندان بان و شکنجه گر روبرو مئ کند.
” برائ یک لحظه تکانئ خوردم. پایم بلند شد که به سویش بروم. اما ایستادم. در من هیچ انگیزه ائ برائ رفتن به آنجا و نشستن روبروی او نبود. برائ من تمام شده بود اسدئ. خیلئ وقت بود که تمام شده بود. گیرم که مئ رفتم توئ کافه و مئ نشستم روبرویش و به او نگاه مئ کردم. چه مئ دیدم!؟ چه مئ خواستم ببینم؟ دایره بسته فلاکت. عمرئ بود که داشتم به و آنها نگاه مئ کردم. عمرئ بود که فقط او و مفلوکانئ چون او روبرویم نشسته بودند یا از پشت سر تعقیبم کرده بودند. عمرئ بود که مرا در محاصره داشتند. نشستن روبروئ او بیفایده بود. از همان اول هم بئ فایده بود. دیدن او، دیدن فلاکت بود. فلاکت جارئ در خاکئ که از همان آغاز نگاه کردنت به جهان تو را مئ نشاند برابر آن تا خوب ببینئ کجایئ……”
در اینجاست که قطعه پایانئ جستار آهنگین نسیم، خواننده را در نوایئ گاه بم، بسان بغضئ در گلو و گاه زیر، بسان فریادئ در همان حس دوگانه به اندیشیدن وا مئ نهد تا بنشینئ و بر آنچه که رفت، تعمق کنئ.
در پایان، حسئ دلنشین و زیبا در جان آدمئ، بسان نوائ روح نواز موسیقئ که اشاره اش رفت با نسیم همراه مئ شوئ با آن نهیبئ که:
” این دنیائ گه به هیچ نمئ ارزد………………..”
رمان ” فراز مسند خورشید” را کارئ متفاوت از کارهائ پیشین نسیم خاکسار، بادنماها و شلاقها، مرایئ کافر است و………… مئ دانم.
این نوشته را در حالئ به پایان مئ برم که هنوز احساس روبرو شدن سلیم زندانئ با اسد زندان بان و شکنجه گر، با من است و من در تب و تاب این طوفان، به سلیمهائ میهنم مئ اندیشم.
گیل آوایئ
مارچ 2007
نام و نشانئ ناشر رمان ” فراز مسند خورشید”برائ تماس علاقمندان در پئ مئ آید:
Cesmandaz
P.B. 100
94300 Vencennes Cedex( France)
e-mail : cesmandaz@noos.fr
برای تهیه ی کتاب با نشر چشم انداز در فرانسه تماس @noos.fr
مارچ 2007
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.