گفتگو با یداله موقن Y.Moughen

گفت و گو
◄ چراغ يك گفت و گو بر فراز فلسفه روشنگرى
ساير محمدى
فلسفه روشنگرى چيست؟ در جامعهاى كه مباحث پستمدرنيستى گوش فلك را كر مىكند، آيا ما هنوز در عصر قهرمانان و عصر اساطير طى طريق مىكنيم؟ آيا ساخت فكرى جامعه ما كه ساختى شاعرانه با ميراث شعرى و عرفانى هزار ساله است با ساخت تفكر فلسفى در تقابل است؟ آيا ما دچار بحران عقلانيتيم؟ چرا كاسيرر و لوى برول عقل را برتر از اسطوره مىدانند ولى پست مدرنيستها مىخواهند اسطوره را جاى عقل بنشانند؟ اينها مباحثى است كه در گفتوگو با يدالله موقن مترجم كتاب �فلسفه روشنگرى� اثر كاسيرر مطرح شده است. موقن متولد 1327 اصفهان در رشته فيزيك از دانشگاه هارل انگليس ليسانس گرفت و فوقليسانس خود را در رشته تاريخ فلسفه و علم از دانشگاه ليدز اخذ كرد. �اسطوره دولت�، �فلسفه صورتهاى سمبليك�، �عقلانيت و آزادى� و �زبان، انديشه و فرهنگ� از ديگر آثار موقن است و هم اكنون �كاركردهاى ذهنى در جوامع عقبمانده� اثر لوسين لوى برول را در دست چاپ دارد.
آقاى موقن، �فلسفه روشنگرى� پس از مدتها تجديد چاپ شده است، بفرماييد چرا آثار فلسفى دير به دير تجديد چاپ مىشوند؟
من معتقدم ساخت ذهن ما ايرانىها اسطورهاى است و هنوز به مرحله فلسفى و علمى نرسيده است. اگر بخواهيم از قول آگوست كنت صحبت كنيم نه تنها به مرحله علم يا پوزيتيويسم نرسيده بلكه حتى به مرحله متافيزيكى هم نرسيده است. ما هنوز در عصر قهرمانان و اساطير طى طريق مىكنيم. اين نوع ساخت فكرى با ساخت تفكر فلسفى در تقابل است. يعنى چنين ذهنيتى نمىتواند آثار فلسفى را درك كند و به مسائل فلسفى ارج بنهد. يا بتواند علمى بينديشد و به همين علت خواننده ايرانى نمىتواند از آثار فلسفى استفاده كند. حتى از آثار علمى هم استقبال نمىشود و وضعش از فلسفه بدتر است.
چنين جامعهاى چرا از آثارى كه پيرامون فلسفه امروز نوشته و يا ترجمه مىشود، خوب استقبال مىكند؟
منظور شما از آثار فلسفى امروز چيست؟ مثلاً از پستمدرنيسم و مباحثى از اين دست حرف مىزنيد؟
بله. منظورم همين است. مىبينيد كه طى چهار – پنج سال اخير آثار فراوانى در اين حوزه چاپ و منتشر شده و همچنان آثار ديگرى در راه است.
با انقلاب مشروطيت مىخواستيم يك جامعه دموكراتيك داشته باشيم و جامعه مدنى شكل بگيرد. بعد ماركسيسم آمد و گفت اصلاً آزادى و مقوله دموكراسى جزو مقولات بورژوازى است. روشنفكران ما هم چسبيدند به ماركسيسم و گفتند دموكراسى چيست؟ ما بايد ديكتاتورى پرولتاريا را مستقر كنيم. جامعه ما اكثريت در مرحلهاى است كه مىخواهد با مدرنيته آشنا بشود و مىخواهد با سكولاريسم آشنا بشود. دقيقاً در همين برهه دوباره عدهاى آمدند و گفتند �بابا عصر مدرنيته گذشته� مثل آن زمان كه ماركسيستها مىگفتند عصر آزادى و دموكراسى گذشته و عصر ديكتاتورى پرولتارياست.
حالا هم مىگويند عصر مدرنيته گذشته و ما وارد عصر پستمدرنيسم شدهايم. ما هميشه دنبال حرفهاى دهان پركن هستيم. دنبال مد هستيم. يك زمانى ژان پل سارتر در كشور ما خيلى مد بود ولى امروز اصلاً اسمى از او برده نمىشود. شايد يكى – دو دهه ديگر هم اسمى از ژاك دريدا و فوكو و امثالهم در كشور ما شنيده نشود. ما دنبال تفكر نيستيم.
به اعتقاد شما مطالعات فلسفى در جامعه ما بايد مطابق برنامه باشد؟ يعنى ابتدا بايد آثار فيلسوفانى چون ارسطو و افلاطون و هگل را خواند تا به فلسفه امروز رسيد يا…
مشكل فلسفه و مطالعات فلسفى در جامعه ما همين است. شما اگر بخواهيد آناليز رياضى بخوانيد، بايد حتماً رياضيات عمومى (1) و (2) را گذرانده باشيد. ولى در فلسفه چنين تقسيمبندىهايى را نمىتوانيم قائل باشيم. اگر كسى مىخواهد آثار فلسفى كاسيرر را بخواند، چه آثارى را قبلاً بايد خوانده باشد. چون ممكن است آثار بسيارى خوانده باشد و آثار افلاطون و ارسطو و تاريخ فلسفه خوانده باشد اما آثار كاسيرر را درك نكند. برعكس يكى ديگر ممكن است مطالعاتش در رشتهاى ديگر باشد ولى وقتى كتاب فلسفه را به دست مىگيرد بفهمد كه چه مىگويد. داشتن ذهن فلسفى و استدلالى چندان ارتباطى به مطالعات خاص فلسفى شايد نداشته باشد. ما نمىتوانيم بگوييم براى مطالعه فلسفه از كجا بايد شروع كرد و به كجا رسيد.
به اعتقاد شما بدون مطالعه آثار فلسفى افلاطون و ارسطو و … مىتوان فلسفه پستمدرنيسم را درك كرد؟
پستمدرنيسم به رغم اينكه عنوان جديدى است ولى از لحاظ محتوا چيز جديدى ندارد. يعنى اگر ما آثار رمانتيكهاى اروپايى بويژه رمانتيكهاى آلمانى را مطالعه كنيم، حرفهايى كه پستمدرنيستها مىزنند، رمانتيكها خيلى عميقتر زدهاند. اگر حملهاى به علم است اين را در آثار هگل و شلينگ مىبينيم، اگر تخطئه عقل است اينها را در آثار ديگر رمانتيكها ديدهايم. پست مدرنيسم چيز جديدى ندارد تركيبى است از ماركسيسم و اعتقادات نيچه و اگزيستانسياليسم و تاريخگرايى )دترمينيسم(. يعنى يك نوع فلسفه التقاطى است كه هر گوشهاش سازى جدا مىزند. چيز اصيلى ندارد. اگر منظور بحران عقلانيت است، اين بحران عقلانيت را خيلىها قبل از پست مدرنيستها گفتهاند. اتفاقاً كاسيرر را از جنبهاى پيشگام پست مدرنيستها مىدانند. همچنان كه لوى برول را. هم كاسيرر از نسبيت فرهنگى سخن گفته، هم لوى برول و هم پستمدرنيستها مثل فوكو و ژاك دريدا و ديگران كه متأثر از كاسيرر و لوى برول هستند. فوكو را مدعى شدند كه مريد كاسيرر بوده و يكى از آثار فوكو تحت تأثير لوى برول نوشته شده است. ولى فرق كاسيرر و لوى برول با پستمدرنيستها اين است كه آنها عقل را برتر از اسطوره مىدانند ولى پستمدرنيستها اسطوره را مىخواهند به جاى عقل بنشانند. اگر كسى مىخواهد بداند نسبيت فرهنگى و نسبيت ارزشها چه معنايى دارد، بايد كتاب �فلسفه صورتهاى سمبليك: انديشه اسطورهاى� كاسيرر و كتاب �كاركردهاى ذهنى در جوامع عقب مانده� لوى برول را بخواند.
بسيارى بر اين باورند كه نيچه سرآغاز پستمدرنيسم بوده ولى شما ظاهراً كاسيرر را…
ببينيد، نيچه از يك لحاظ نتايجى كه از روشنگرى و از سكولاريسم گرفته نتايج درستى است. نيچه مىگويد �انسان جاى خدا قرار گرفته است.� او مدعى است كه قبلاً انسان ارزشهايى را كه به آن اعتقاد داشت، ارزشهاى ماوراءالطبيعى بود ولى اكنون چون انسان جاى خدا را گرفته ارزشها را خودش تعيين مىكند و هيچگونه اعتقادى به جهان معقولات و امور ماوراءالطبيعى ندارد و خودش خداى خويشتن است. ولى انسان هنوز آن آمادگى را پيدا نكرده كه مسؤوليتهايى را كه در قبال اين خدا شدن گرفته، درك كند. پستمدرنيسم مىگويد ما ديگر از عصر روشنگرى گذشتهايم. آنچه كه روشنگرى با آن مىجنگيد خرافات بود. حالا پستمدرنيستها مىگويند خرافاتى وجود ندارد كه ما با آن بجنگيم، همه چيز زير و زبر شده و عصر ديگرى آغاز شده است.
فكر مىكنيد �فلسفه روشنگرى� در ميان آثار كاسيرر چه جايگاهى دارد؟ كاسيرر آثار بسيارى دارد، چه شد كه اين كتاب را براى ترجمه انتخاب كرديد؟
كاسيرر دو مقام دارد. يكى فيلسوف است و ديگرى مورخ انديشه. �فلسفه صورتهاى سمبليك� اثر كاسيرر فيلسوف است ولى درك همان اثر فلسفى هم با ديد تاريخى نوشته شده و همين كتاب �فلسفه روشنگرى� گرچه تاريخ انديشه است ولى باز هم تفكر فلسفى در نگاهش مستتر است. ما فلسفه و تاريخ را نمىتوانيم در تفكر كاسيرر از هم جدا كنيم. اين دو سخت در هم تنيدهاند مانند تفكر ديلتاى و يا مانند تفكر ولتر، اين دو متفكر، تفكر فلسفى و تاريخى به هم سخت آميختهاند. همانگونه كه در تفكر هگل، دين و تاريخ سخت در هم تنيدهاند. دليل ترجمه �فلسفه روشنگرى� هم اين بود كه زمانى كه در دانشگاه ليدز بودم، ايران در مرحله انقلاب بود. وقتى با دانشجويان ايرانى صحبت مىكردم. فهميدم ذهن آنها ذهنيتى پيش مدرنيته است و هنوز يك ذهن سكولار و يك ذهن مدرن نشده است. از همان دوران دانشجويى در دانشگاه ليدز تصميم گرفتم �فلسفه روشنگرى� را به فارسى ترجمه كنم.
كاسيرر به رانكه و روششناختى او در تاريخ ايراد مىگيرد. رانكه هم اين انتقاد را به كاسيرر وارد مىكند كه در ارزيابى نيروى محركه درونى انديشه ها، غلو مىكند و تنشها و مبارزات ايدئولوژيك و تأثيرات متقابل انديشه و واقعيتهاى اجتماعى را دست كم مىگيرد. شما در اين مورد چه پاسخى داريد؟
پاسخ اين است كه كاسيرر در يك فضاى تئوريك حركت مىكند. فضايى كه در فلسفه روشنگرى ساخته، يك فضاى تئوريك است يعنى همان فضايى است كه يك فيزيكدان مىسازد براى اينكه كوانتوم را درك كند. كاسيرر هم براى درك عصر روشنگرى، فضايى ايدهآليستى ساخته كه اين فضاها و آن تنشها به آن صورت معنا پيدا نمىكند. بين تئورى و عمل فرق هست. در فيزيك هم بين جهان تئوريك و جهان واقعيت فاصله است. كاسيرر هم شايد به عنوان يك فيلسوف علم در تاريخ نگارى چنين الگويى داشت. اين شايد هم ايراد باشد، شايد هم قدرت تفكر علمىاش بوده است.
در مورد ترجمه اعتقاد داريد كه انديشه گوينده يا نويسنده به نوعى تخته بند شكل دستورى و جهانبينى زبان است اما براى ترجمه �فلسفه روشنگرى� از سه زبان انگليسى آلمانى و فرانسوى استفاده مىكنيد.
مىخواهيد بگوييد اين تناقضگويى است و اگر چنين است چگونه اين كتاب ترجمه شده است؟ ببينيد من از ورف اين ديدگاه را نقل كردم كه البته ورف نظرياتش با هومبولت خويشاوندى دارد. نظريه كاسيرر در فلسفه زبان گمانم بر هومبولت متكى است. استنباط من در اينجا از خود فلسفه كاسيرر دور نيفتاده است. آنها معتقدند هر زبانى يك نوع جهانبينى است. وقتى وارد فلسفه مىشويم، فلسفه يك جهانبينى خاص است در متن يك جهان بينى عمومى كه فلسفه به همان زبان نوشته شده است. بنابراين ما نه فيلسوفانى مانند فيلسوف آلمانى داشتيم و نه فيزيكدانان و رياضيدانانى مانند آنها كه به زبان فارسى نوشته باشند. زبان فارسى به قول شما هنوز زبان شعر و عرفان است، نه زبان علم و فلسفه. ما بسيارى از مفاهيم را به شكل انتزاعى در زبان فارسى نداريم.
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.