چند شعر از عنایه جابر شاعر و روزنامه نگار لبنانی ، ترجمه : حمزه کوتی
بانوان شب
دیدار کنندگان واژگون بخت ماه
شیفته واران / پروانگان .

….
عنایه جابر ـــ شاعر و روزنامه نگار لبنانی
ترجمه : حمزه کوتی
………………………..
………………………..
عنایه جابر در لبنان به دنیا آمد . در طی هفده سال یعنی از سال 1992 تاکنون چند مجموعه شعر منتشر کرده است که عبارت اند از :
حال و هوای تاریکی ، خوی بی ثمر ، کارهایی ساده ، وانگهی من کار دارم ، برای شام آماده می شوم ، سینه بند سفید ( شعرهای حاضر از همین مجموعه است ) ، همه ی دلیل هایمان ، خواهرانی ندارم .
نزدیک به هفده سال است که در مجله ی فرهنگی « السفیر » کار می کند . که به نقد شعر ، رمان ، موسیقی ، معرفی کتاب ، معرفی شخصیت های فرهنگی و ادبی ، گفت گو و .. می پردازد . طی هفت سال، در روزنامه ی « القدس العربی » نیز در ستونی هفتگی مطلب می نویسد . رشته ی تحصیلی او علوم سیاسی بود که بعد از اتمام درس دانشگاهی به آموزشگاه عالی موسیقی پیوست و به تحصیل « سولفژ » پرداخت .
علاوه بر این او خواننده نیز هست . به شیوه ی خوانندگان بزرگی چون « ام کلثوم » ، « اسمهان » و « لیلی مراد» می خواند . اگر چه او معتقد است که حرفه ای به این کار نمی پردازد بلکه تنها از سر علاقه وشیفتگی است که به این هنر روی آورده .
……………….
……………….
عشق ( 1)
خانه ات سر جای خود است
پنجره و در نیز .
چه بسا تو داخل باشی
در بعد از ظهر شنبه
درست ساعت شش
که هوا بارانی است .
با عطر شوینده ی لباس خوابت
خارج شدی ونگاه کردی .
ای پوستت زرین ـــ
نگاهت در باران اوج می گیرد
وبر فریاد من می نشیند .
او فریاد شکسته بال ام را
زخم زد .
……………….
……………….
شیفتگی
چون روشنایی
بس بسیار
آب تو فرومی ریزد .
فیروزی ات مضمون نیست
اما به تمامی
شیفته گر است .
……………….
……………….
ژرفی
مانند پدرم بدخلق ام
و دوست دارم
که بر وعده هایت
به خواب روم .
با این همه می دانم
که چاقو تا کجا داخل می شود
و چه عمقی را طی می کند .
……………….
……………….
عشق (2)
ای زن ناشناس
من این جایم .
صورت تو در سینه ام
انبوهان است
و با درد و گوارایی
از هم وا می گشاید .
ای زن ناشناس
تو می لرزی
گفته ام که بر شانه هایت
شالی بگذاری .
……………….
……………….
صبح
صبح است
ارابه ی زودهنگام بَرید . (1)
……………….
……………….
1 : برید : پست .
عشق (3)
شیء یی در تاریکای
تا من ـــ
در جایی دیگر
عکس تو را تعقیب کنم .
به آهستگی گام برمی داری .
در این لحظه ، شهر
تکرار نمی شود
و واژه گان ، به اشیاء خود
شبیه می شوند .
اما من علامت قرمز رنگی
گذاشتم
و به قدری ترانه خواندم
تا که صدایم گرفت .
……………….
……………….
مسئله ای که می توان به تأخیر انداخت
دوستم داری !!
آیا این مسئله ای نیست
که می توان به تأجیل انداخت
و آنگهی ـــ
این هیاهو چیست که
حالا هیجان انگیز وشیفته وار
به طرف من می آید .
برای چه به ذهن ات خطور نمی کند
که من ناراحتی دارم
و چه بسا
حال خوشی ندارم
ونمی خواهم کسی را ببینم .
……………….
……………….
زن ها
عروسک هایی هوس مند
زن ها
با شعوری به رنگ شابلوط
یا فندق
آن هایی که عطش زندگی را
برانگیخته می کنند .
حتی خواب هم
تصویرهای شان را محو نمی کند .
بانوان شب
دیدار کنندگان واژگون بخت ماه
شیفته واران / پروانگان .
……………….
……………….
امر شکست ناپذیر
زیر شمد ـــ
که گرمای تو ممتد بود
آمدم .
من ماده ـــ گربه ام
ماده ـــ گربه ای نو
رنگش نو
پوزه اش نو
و دهانش
و نفس های مان با هم
و امر دیگری
که ممکن نیست شکست بپذیرد .
……………….
……………….
شناخت
لرزش سبکین
بر نوک بینی ات .
تو انگشت هایت را گره می زنی
و از هم باز می کنی .
و با آن دست هایت
سرت را می گیری
و با آن ها لُنگ نمناکت را
می گشایی .
جز این تو آرام هستی
بعد از دعوای لفظی ما .
……………….
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.