چند شعر از علی صالحی

 شعر
جولای 172007
 

دختركِ شيرينم !

null

بي نياز به دستانِ گرفتارِ من ،

مي ايستي و گام برميداري.

براي تو كفش ميخرم نو به نو ،

براي خودِ تلخم ، اُميد !
تشنگي
در رگانم ،

تشنگي جاريست ؛

عطشِ رودخانه اي به ماهي هاي آزاد .

جاي امن

جايِ اَمني ميگذارَمِشان هميشه ،

كِشوي ميز ِ كارم ،

شاخه هايِ درختانِ كوچه ،

داشبوردِ ماشين ،

منقار ِ پرندگانِ آسمان … .

به خانه نمي برَمِشان هرگز

غصّه هايم را .

آب، باد، آتش، خاكستر

پروانه ، من مي شوم ،

شمع ، تو .

آتش تويي ،

من آب مي شوم .

شعله ات كه فِسُرد ،

تو ، سنگ ،

من ، خاكستر ، بر شانه هاي بادهاي رهگذر ….

كفش

دختركِ شيرينم !

بي نياز به دستانِ گرفتارِ من ،

مي ايستي و گام برميداري.

براي تو كفش ميخرم نو به نو ،

براي خودِ تلخم ، اُميد !

زندگي

قرص آفتاب…

قرص ماه…

قرص نان…

قرص كدئين…

  یک پاسخ به “چند شعر از علی صالحی”

  1.  

    زندگی / کار تمیزی بود

    سپاس

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي