چند شعر از علی صالحی
دختركِ شيرينم !

بي نياز به دستانِ گرفتارِ من ،
مي ايستي و گام برميداري.
براي تو كفش ميخرم نو به نو ،
براي خودِ تلخم ، اُميد !
تشنگي
در رگانم ،
تشنگي جاريست ؛
عطشِ رودخانه اي به ماهي هاي آزاد .
جاي امن
جايِ اَمني ميگذارَمِشان هميشه ،
كِشوي ميز ِ كارم ،
شاخه هايِ درختانِ كوچه ،
داشبوردِ ماشين ،
منقار ِ پرندگانِ آسمان … .
به خانه نمي برَمِشان هرگز
غصّه هايم را .
آب، باد، آتش، خاكستر
پروانه ، من مي شوم ،
شمع ، تو .
آتش تويي ،
من آب مي شوم .
شعله ات كه فِسُرد ،
تو ، سنگ ،
من ، خاكستر ، بر شانه هاي بادهاي رهگذر ….
كفش
دختركِ شيرينم !
بي نياز به دستانِ گرفتارِ من ،
مي ايستي و گام برميداري.
براي تو كفش ميخرم نو به نو ،
براي خودِ تلخم ، اُميد !
زندگي
قرص آفتاب…
قرص ماه…
قرص نان…
قرص كدئين…
یک پاسخ به “چند شعر از علی صالحی”
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.
زندگی / کار تمیزی بود
سپاس