پیرهن گل سرخی / مهناز بدیهیان /M.Badihian

 شعر
اکتبر 092009
 

بتو گفتم آن پیرهن گل سرخی
که تو دیدی بر تن من اول بار
سالها آویخته بر دیوار است

پیرهن گل سرخی
مهناز بدیهیان

خسته تر ازباغ درخت انگور
سالها منتظرجرعه ی ناب
جای پایم نفس صد صخره ی سنگ
نفسم مثل یک آیینه پاک

بتو گفتم خبرم کن اگر از ماه رسد مرحمتی
اگر آفتاب کند لطف بتابد به شبی

بتو گفتم آن پیرهن گل سرخی
که تو دیدی بر تن من اول بار
سالها آویخته بر دیوار است
راستی آن رژ لب را که تو گفتی زیباست
بی تماشای تو عمریست که روی لب من خندان است
و آن جعبه ی خاتم هدیه ی روز بهار
باز هم یاد آور آن روز عجیب رفته است

می پرسم فرصتی مانده که من
سینه ام چاک با آن گل فیروزه آویخته از مرمر سنگ
موهایم باز، با نگاهم شرقی
رژ یاسی رنگ بر روی لبم
آن لباس گل سرخی بار دگرروی تنم
با صد دلهره در پای درخت انگور
منتظر بنشینم که تو با یک جام شراب برگردی؟

  4 دیدگاه به “پیرهن گل سرخی / مهناز بدیهیان /M.Badihian”

  1.  

    درود بر زنان آزاده ي ايراني بسيار زيبا بود

  2.  

    فمنيست عريان

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي