وقتی پایم را بر این حرفها میفشرم له میشوم آن قدر در خودم همیشه همین طوری
اما زمان تا به خودم میآیم ولنگار همیشه است و نگارم در دور
همیشه از آن که میآید سریعتر میرود این وقت دیر میکند مرا اغلب
بعد دستام توی دست کسی دست بدهد که دست دیگرش از پشت توی دست کسی ست دیگر
بعدتر تازه بفهمم کجایم اشتباهی بوده
– توضیحی برایش ندارم از حالا
در اخم که رویتام میکنند وقتی بر این حرفها میفشرم پایم را
شده با خودت اختلاط کنی گاهی؟!
حرفهایی بزنی که هم به تو بر بخورند هم به هم
و موج صدایی از عمق شبیه هم زنی با تو در تو گپ بزند تا سطح
بعد مثل این که از لبهی تیغی عبور کنی تیغی تمام از تو عبوری دارد
حالا که ابر باران زایند زخمها بر تو چپ چپ ببارد زخم!
ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز
خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ
م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م
ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز
خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ
م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م
برهنه مثل مادر زاد باد باشی هر تکهای به دیواری شتک بزند بعدا!
باز این تویی که در تو اتفاق میافتی
و کفشهایت جای میگذارند در تو ردی از خون را
و این به دستی میرسد که مینوشت:
سنگ و سار و سنگسار و دار
تا در شناسنامهات ثبت کند زخمی را که طبق قاعده سرباز میکند یک روز
ای نام! ای عفونت پنهان!
سربازت میکنند روزی
وقتی بر این نامها میفشرم پایم را له میشوی آن قدر در خودت که مرا میپوشی
بعد چه قدر به خودم در آینه میآیم وقتی سر به تو میزنم در فکر
همین طور میرود زمان تا کبوتری
که یک روز با سنگ تو از بام پریده است و
برگشتناش به خانه در کار نیست.
هیچ وقت در کار نبودهام یعنی؟!
پس عوض میکنم زاویهام را با تو
امنیت ندارم این روزها توی خودم که میروم سریام
دست روی دست آن قدر گذاشتهام اما که زیر چانه اند حالا
(این را از انیشتین کش رفتهام در فیگوری از قاب)
راستش را بگویم حالم خوش نیست
البته از احوال پرسیهای شما هم هست اینها
آذر 1384