پویا عزیزی – در پاسخ به محمد علی سپانلو .Sepanloo/ Azizi

ژانویه 312006
 
پویا عزیزی

گاه گاه در گشت و گذارهای وب به وب در این دنیای پر سرعت مطالبی تر و تازه نظرت را جلب می کنند . همین چند دقیقه قبل مصاحبه ی آقای محمدعلی سپانلو را با خبر گزاری فارس دیدم و خواندم .
به هر حال برایم سوالی شد که این طور مطرح اش می کنم – گاهی نباید به وجهه ی مردمی یک شاعر شک کرد -، شما فعلا متن مصاحبه ی سپانلو را ببینید .
متن مصاحبه ی محمد علی سپانلو با خبر گزاری فارس:
ادامه ی مطلب را کلیک کنید و سپس پاسخ من را هم بخوانید در پایان !

سپانلو: انقلاب در پيام اشعار تأثير زيادي گذاشت

سپانلو

خبرگزاري فارس: محمدعلي سپانلو گفت: مردم ايران از شعر رهنمود مي‌خواهند و انقلاب در پيام اشعار تأثير زيادي گذاشت.

محمدعلي سپانلو -شاعر- در گفت‌وگو با خبرگزاري فارس، اظهار داشت: مسلما از آنجايي كه حوادث اجتماعي بر ادبيات تأثير بسياري مي‌گذارند، انقلاب اسلامي بهمن 57 نيز بر ادبيات معاصر فارسي تأثيراتي داشته است.
وي افزود: اين موضوع از آنجايي كه گسترده است، احتياج به يك بررسي كامل دارد و بايد نمونه‌هاي متنوع، تماما مورد مطالعه قرار گيرد. اين شاعر ادامه داد: اولين تأثير انقلاب بر ادبيات فارسي، سياسي شدن آن است. در يك دوره اي ادبيات ما به شدت سياسي شد. اما پس از آن رنگ سياسي ادبيات تا حدودي از ميان رفت.
وي افزود: سياسي شدن ادبيات فارسي در دوره پيروزي انقلاب به اين دليل بود كه گروه‌هاي بسياري با عقايد متفاوت در انقلاب اسلامي ايران شركت داشتند و تقريبا تمامي آحاد ملت را شامل مي‌شدند. از چپ گرفته تا راست، از مذهبي گرفته تا لائيك، همه انقلاب سال 57 را به زعم خود تأييد مي‌كردند. به همين دليل رنگ‌ سياسي ادبيات انقلاب، طيف‌هاي بسيار متنوع دارد.
سپانلو گفت: به نظر من «سهراب سپهري» در آن دوره استثناء بود. زيرا او اصلا شعري سياسي ندارد. من در «هزار و يك شعر» تا حدودي سعي كرده‌ام شعرهايي را جمع‌آوري كنم كه مقايسه شعر قبل و بعد از انقلاب براي پژوهشگران تا حدودي ساده شود.
وي خاطر نشان كرد: در بعضي از انقلاب‌ها مميزي به حدي بوده است كه ادبيات آن كشورها از بين رفته است. خوشبختانه انقلاب اسلامي ايران در مورد مميزي اصلا به گونه‌اي عمل نكرد كه ادبيات فارسي از بين برود. هرچند كه كساني به مميزي كتاب معترض‌اند، اما اين مميزي اصلا به معناي ريشه‌كن كردن ادبيات نيست. حتي در مواردي شاهد پيشرفت‌هاي بسياري هستيم. به هر حال هر حكومتي براي خود محرماتي دارد كه اين محرمات باعث مي‌شود يك عده از شعر و شاعري بيفتند. اما در ايران بعد از انقلاب بيش از آنكه كسي از شعر سر باز بزند، شاعراني تازه وارد عرصه شعر شدند.

________________________________________________________
آقای محمد علی سپانلو !! گفته های شما در مورد ممیزی و در اصل دستگاه سانسور مبین تفکر دیکتاتورمآبانه و غیر دموکراتیک شماست و به زعم من این نوع گفته ها مصداق رضایت شما از وضعیت فعلی سانسور است . و دقیقا ” رضایت شما از اوضاع . تفکر شما برای من قابل احترام است ولی به هیچ وجه آن را نمی ستایم . این رضایت شما هر چند مبنی بر همکاری با دستگاه سانسور نمی باشد اما تایید کننده ی آن است و تایید سانسور مخالفت با دموکراسی و حق بیان آزاد است که هر انسان آزاده ای در صدد و در آرزوی آن است . مردم ایران هم سال هاست به دنبال هم چنین فضایی می گردند و غبطه ی نداشتن آن را می خورند روشنفکران . من امیدوارم که پیری گاه به گاه آدم را چنان محافظه کار و ترسو نکند که با این گونه حرف ها آب به اسیاب آن هایی که نباید ریخته شود و هم چنین خیانت به آن هایی که عمر و زندگی شان را نهاده اند در راه مبارزه با سانسور .آقای سپانلو اگر با نزدیکی به جریانات ادبی و یا سیاسی دولتی سعی در یافتن چیز هایی که از دست داده اید دارید ، یا اگر آن ها سعی می کنند که به شما نزدیک شوند و شما کمی وا داده اید ، بدانید که در بازی خوردنی سخت گرفتار آمده اید ، سانسور دیگر در هیچ جای دنیا جایی ندارد . خود شما هم بهتر می دانید که ندارد و این حرف ها را می زنید که انگار از مغزی بیمار تراوش کرده اند بیرون.

با این اوصاف انگار به شما هم قول داده اند که چهره ی ماندگار ! شوید.

در همیشه ی تاریخ گاهی برخی آدم ها ( به خصوص آدم های خاص ) کارهای غیر قابل برگشتی می کنند و آن وقت این سوال مطرح می شود : که آیا نباید در مردمی بودن یک هنر مند یا روشنفکر شک کرد ؟
من در مورد شما به یقین رسیده ام که نیستید . بقیه را نمی دانم.
دبیر بخش فارسی ماه مگ
پویا عزیزی

  2 دیدگاه به “پویا عزیزی – در پاسخ به محمد علی سپانلو .Sepanloo/ Azizi”

  1.  

    با پويا عزيزي و رضا براهني موافقم ماجايي براي فرداي خود مي خواهيم

  2.  

    به وبلاگم سر بزن

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© 2025 MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي