ویدا فرهودی – پس ِ دیوار ِ سیمانیV. Farhodi

پس ِ دیوار سیمانی، کسی از عشق می گوید
– نمی گوید، چه می گویم؟-
صدایش عین فریاد است
صدایی سرخ چون مشرق
به وقت زایش روزی، به زیبایی ِ آزادی
و هر زیر و بمش دارد طنین نرم پروازی
به سمت قله ی آغاز
– که در آغاز، انسان بود و آزادی-
و در هر واژه می بالد
به سوی وسعت ابراز
و بی پرواترین آواز
پس ِ دیوار سیمانی کسی افسانه می سازد
کسی که دست بسته نقش آزادی
کشیده
کسی که
به رغم هرچه رسم کهنه ی محبس
به قلب دخمه می تازد
و با آبی ترین ایمان
رهایی را می آوازد
پس دیوار سیمانی
مگر رستم تباری هست پنهان
که سقف سُربی زندان
مدام از هیبتش لرزان
نمی گنجاندش در خود
وحتا مرد زندانبان
شده در کار او حیران؟
پس ِ دیوار سیمانی، پس ِ درهای پولادین
نمی ماند صدا دیگر
هزاران آهنین همت
سرود عشق می خوانند
صدایی نیست، فریاد است
4 دیدگاه به “ویدا فرهودی – پس ِ دیوار ِ سیمانیV. Farhodi”
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.
آنچه بیش از همه شعر خانم فرهودی راکه به سبک و سیاق شاعران دهه پنجاه سروده شده است متمایز و زیبا می نماید نه سبک وسیاق شعر بلکه بزرگترین دردی ست که جامعه ما ازکمرنگ بودنش رنج می برد. شعر از نگاه ساختاری کلیشه ای بنظر می رسد و این مسئله نشانه خوبی نیست اما دید ویدا فرهودی و هدفی که در بند های شعرش دنبال می کند همچنین بر عکس خیلی از شاعران داخلی که بر اثر فشارهای سیاسی اقتصادی و اجتماعی به نوعی مالیخولیای یاس و هرمان مبتلا شده اند( که البته شاید دلیل این موضوع تا حدی دور بودن شاعر از مشکلات فوق باشد)ایشان دست روی نقطه حساس ماجرا گذارده و بخای ترویج نومیدی از امید می گوید و تغییر و این خوب است.
البته ممکن است بعضی دوستان بنده را به مفهوم گرائی صرف متهم کنند اما اهمیتی ندارد چرا که پاکی و صداقت هموطنی که در عین برخورداری از نعمت آزادی(البته این نکته بایستی مورد توجه قرار بگیرد که مدینه فاضله حرف گزافه ای بیش نیست)و دور بودن از این فضای مسموم باز به خود زحمت فکر کردن به مشکلات ما را می دهد سزاوار تقدیر است.
شعر شما به دلم نشست!
موفق باشید.
خوب بود. خوشحال میشوم نامتان در کامنت هایم باشد.