نگاه عاشق پل خواجو- مهناز بدیهیان
نگاه عاشق پل خواجو
بد جوری است.
این سوی پل
روی دیوار حادثه
جای پنجه های آرزو
قرمز و مختصر بجا مانده است
و می خواهند آسمان ما را
با خورشید ساخت ” یو- اس- اس- ا”
روشن کنند!!
و دل ما آنسوی پل
در شب یلدای غربت کلافه است
و صدای تیک تیک آرزوها را
که دارد از گلویمان با کف دهان
جاری می شود را می شنویم
ما را بحال خود بگذارید این سوی پل
تا هر جوری شده از ستار ه و
و کرم شبتاب که خورشید کوچکی
در تفکر ساکتش دارد ، نور بگیریم
و با یک اشاره از
نفس های جادویی زاینده رود
ودهان عنابی و گل ریز چهار باغ
و فریاد بی امان داماد دلنوازچهل ستون
در حیرت هندسی منار جنبان
هزار هزار ماه و خورشید و ستاره و لاله
در آستانه سبز شود
ما که دیریست این سوی پل
در غم یک لقمه نان مرده ایم
امشب اما از هراس چشم بیگانه دست در دست هم
باتولدی دیگر زیر نگاه عاشق پل خواجو
زنده می شویم و دستار های کهنه را
که بر سر و دهانمان بسته اند را پاره می کنیم
محبوبم فراموش نکن فردا به وقت طلوع
زیر پل خواجو، گیسوان بانوی نصف جهان
در انتظار نوازش است…
قبل از غروب سری بزن به ماهی ها
مهناز بدیهیان
12 دیدگاه به “نگاه عاشق پل خواجو- مهناز بدیهیان”
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.
کسی تاکنون چنین زیبا با پل خواجو حرف زده بود؟
خواندن این شعر آنچنان مرا دگرگون کرد که با کوچ همین صحنه ها به کنار پل خاجو رسیدم و عجبا که شب یلدای غربت تا به حال این چنین بر احساس من سنگینی نکرده بودم.
آه، دلم چقدر تنگ شده است برای نگاه عاشق پل خاجو…