نقدی کوتاه بر “با کلاه آبی”- عزت السادات گوشه گیر

مارس 282007
 

کنکاش است برای دیدن. کنکاش است برای پرسپکتیو دیدن. دیدنی که گاه فرمولی برای یادگیری و آموزاندن ندارد

null

با کلاه آبی” – نوشته ی مهناز بدیهیان

داستان کوتاه “با کلاه آبی” ، یک شعر بلند است. یک نقاشی است. داستان کوتاه “با کلاه آبی” ، یک شعر بلند است. یک نقاشی است.
و یک قطعه ی موسیقی است در فوران ذره ای زمان.
شناوری شاعر است در لحظه…شناوری اوست دررنگ و موسیقی نامریی اصوات.
تقطیع زمان است که تنها شاعر می تواند در آن زمان سفر کند.
دیدن است. تصویری دیدن فضای پیرامونمان از پنجره ای به گونه ی پنجره های مارگیت…
و موسیقی است. موسیقی لحظه ها…که هارمونی خود را با رنگ و حرکت اشیائ و جنبش طبیعت هماهنگ می کند.
کنکاش است برای دیدن. کنکاش است برای پرسپکتیو دیدن. دیدنی که گاه فرمولی برای یادگیری و آموزاندن ندارد.
نقاشی است. یک نقاشی امپرسیونیستی که زمان در آن تکه تکه شده است. نه زمان قابل رویت، بلکه اتمی دیدن و هسته ای دیدن زمان…که هرگز به چشم دیده نمی شود.
طرح مسئله ی ارتباط است در لحظه. ارتباطی از پشت پنجره ای که با اجزائ آنچه که در اطرافمان در حال حرکتند یاظاهرا در حال سکونند، بر قرار می شود.
———————————

عزت السادات گوشه گیر که تا کنون از وی چهار کتاب بفارسی منتشر شده است، از دانشکده ی تئاتر دانشگاه آیوا در آمریکا فوق الیسانس دریافت کرده است.
از وی تاکنون چندین نمایشنامه در نشریات ادبی آمریکا بچاپ رسیده است. وی هم اکنون در دانشگاه “دوپال” در شیکاگو تدریس میکند. اخیرا وی بعنوان یکی از داوران آنتالوژی “استایلوس” برای سال 2007 انتخاب شده است.

  4 دیدگاه به “نقدی کوتاه بر “با کلاه آبی”- عزت السادات گوشه گیر”

  1.  

    با احترام به نظر سرکار خانم گوشه گیر باید عرض کنم که مسئله ای در نقد ایشان غیر روشن است که من را در فهم خویش کمی مشکل دار کرد . آن مساله برخورد ایشان با این متن به عنوان یک متن مستقل است که در حیطه ی شعر آیا قرار می گیرد یا در حیطه ی داستان . اگر در حیطه ی شعر قرار می گیرد مساله ی تکنیک های زبانی و اصلن بیان شعر پیش می آید که بود یا نبود این متن در آن حیطه منوط به آن است و از سوی دیگر اگر ایشان متن را داستان می پندارند که انگار این طور نیست بحث داستان را باید طور دیگری پیش می بردند . اما با این اوصاف من این متن را در حیطه ی شعر بودن صد در صد قرار نمی دهم و با آن به عنوان یک متن روایی که به ساختمان داستان دامن می زند بر خورد می کنم . گفتم با احترام به نظر شما .

  2.  

    نقد کوتاه و بجایی بود..

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي