نصرت اله مسعودی – همچنا ن بخوان
دسامبر 102006
همچنا ن بخوان

این کلما ت برای هیچکس
که عشق را نرقصیده باشد
گردن خم نمی کنند
این را مَهی
که پیش از زاده شد ن
تمام آوازها ی ناخوانده ی جها ن را
بسیا ررقصیده بود
با تب گونه اش
برای من تحریرکرد
وخوب می دانست
پس از باران ها وُ
باران ها وُ
باران ها
من هنوز از روی ناز های آفتابی اومی نویسم
وخوب تر می دانست
که تمام عمر
در “نون”دامنش
سرگردانم.
به او بگویید
کلمه کلمه ی من جزعشق
همه چیز را پس می زنند
وپیش از “سومریان”
این شاعری که می آمد
پاشنه ی حرف هایش را
باعرق گونه ی تو
تطهیر کرده بود.
به او بگویید
ای نازکای ناز!
چه خوش می گذری
از بام بخشنامه های تاریک
پس همچنان بخوان:
ما دست جنون را
از پشت بسته ایم!
نصرت اله مسعودی
9 دیدگاه به “نصرت اله مسعودی – همچنا ن بخوان”
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.
هی تو
با توام که عریان با مردمان این همه زبان خاموش
پی آوازی نا خوانده در حوالی جهان می گردی
من هنوزاز تب ان همه حرف
خواب دخترکان شهرمان را آشفته می بینم
بگو :
آن همه ناز را در کدامین روز آفتابی گم کردی
که مه رویان،شعرهایت را نا خوانده در برند.
اگر چه در آسمان
این همه نابهنکام باد وزیده است
ولی هیچ شاعری بر بام این همه بخشنامه ی تاریک به خود نلرزیده است.
حالا بگو :
" آن شراب مگر چند ساله بود "
که در برابر آن همه باد
طاقت سرو را سروده ای.
salam be aghaye masudi
zabane kochke man kamtar az an ast ke bekhaham be ashare besyar ehsasi va ziba va asheghane nazar bedaham.
ziba bood mesle hamisheh