نصرت اله مسعودی—-درابتدای ناگهان
درابتدای ناگهان

جنون که در نمی زند عزیزدلم!
مگر لبخند تو
که از هره ی بهار پرید و
پا پی دلم شد
هیچ نبض مرا شماره کرده بود
که هر سحر گاه
تا شبی که شاید
برای همیشه بی سحر بماند
چقدرسکندری می خورد؟
راستی خاک آن دوشنبه
یادت مانده
وعطربدرقه
که تنگ بغل مان کرده بود
اما تووباران
درابتدای ناگهان
مرا در آن چهار راه
سر راه گذاشتید
تا تمام روزهای نیا مده را
از نگا ه تر دخترانی
که هرگز نمی شناختم
سراغ تا ن را بگیرم.
پارمیدای شاید!
کوچه ها ی چقد ررا
چنان برایت گریسته ام
که رنگ لبخندت دارد می پرد
ونام روزها
که هرگزدوست شان نداشته ام
کم کم دارند یادم می آیند.
پارمیدا! تورابه دوشنبه
که نام تمام روزهاست
نگذاراین جنون از دستم بپرد
ومن
زنگ در خانه مان را بشناسم.
نصرت اله مسعودی
آخرین تحریر 30 آذر85
17 دیدگاه به “نصرت اله مسعودی—-درابتدای ناگهان”
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.
in jonon jononi bar dele man andakht ke hech jonone degharee be dele ma naiandakhte ast
salam aghaye Masodi yek soal az shoma daram .shoma roye che hali sherhayetan ra minevisid .Az roye inke khod ra matrah konid .ya inke barayetan nazar bedan ya mikhahid daronetan ra rahat konid .