نصرت اله مسعودي—-سهم ِتوچشم هاي من
و اين زخم

كه از دهان ِدريده ي ِتو باريده بود
حالا هي برگرده ي من مي دود
و صداي پاي قطار هايي را در مي آورد
كه ضجه را به آشويتس مي برند.
اين ريل
كلافه مي شود از صدا
واما باز
روياي نوعروسان دزديده مي شود
ومن كُت كَت بسته اي را مي بينم
كه هنوز طنين كِل را
به بازو دارد
اگر چه
دهه ها از روياي هر عروسي دور بوده است.
چه بوي سوختني بالا گرفته
در خط ِاين جناغ وُ گرماي آن ريل
اما تنها تو بد نام گشته اي آشويتس!
و گرنه
من در لحظه هايي به سنگيني ِ دمادم
دربارش ِ كوره از آسمان ِنفتي ِبغداد
سوي دو چشمم را
گم كرده ام
و اين هيچ ِ پر بركت را
تا تازه تر بماند وُبدانند
زير باران گريه مي گيرم.
چه بد آوردني است آشويتس!
وگر نه
اين همه ناو ِاز كوره در رفته
در كور سوي اين خليج
تو را
در انگشت ِكوچك ِخود هم نمي كنند.
وچه بد آورده ايم بد
كنار ِكلماتي كه اين روز ها
زير پوست تزريق مي شوند.
نصرت اله مسعودي
5/خرداد/ 86
16 دیدگاه به “نصرت اله مسعودي—-سهم ِتوچشم هاي من”
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.
جناب مسعودی
گاهی شاگرد از استاد جلو می زند.
این بد نیست. امیدوارم بچه های دیروز و گردن بلندان امروزه روز قدر خود و استاد را باهم بدانند و نه به تفکیک.
من از محضرت شاگردی نکردم. اما سماحتت برای کسانی که خارج از شهر خراب ما می خواستند جلوه ای کنند..همیشه سکوی پرتابی بود و هست.
بارها از من پرسیده اند که همشهری مسعودی هستی؟ و این یعنی تو را به اسم مسعودی آشنا می یابیم.
از عزیز کلهر که یار غار من بوده بعید است. هرچند که دنیای نت ..شناسنامه ات را وارسی نمی کند.
امیدوارم کسی اگر تبارش را دوست نداردو..لااقل جهتش را فراموش نکند.
چرا که این راه اگر به اب نرسد..برای کسی نان هم نمی شود.
القصه بزرگ
من به شرف موطنم و فرزندانش غرور می ورزم.لربازی هم صفت تفضیلی نیست که در اینهمه گرفتاری به ادمهای شریف و ساده تاریخ سرزمین اضافه کنند.
شاد زی..
داشتم وب گردي مي كردم كه مطلب آقاي آستانه وماچراي آقاي كلهر را خواندم.چون روزگاري اگرچه كوتاه با همين عزيز كلهر در كلاس قصه نويسي آقاي آستانه آموزش ميديديم
از بزرگواري آستانه كه شاگردي چون عزيز را يار غاز خطاب كرده بود تعجب كردم.واز اينكه گفته بود گاهي شاگرد از استاد جلو ميزندگفتم حرف حقي است اما در باره كلهر صدق نمي كند.من فعلا كار ساختمني ميكنم وحريف يا رقيب عزيز نيستم. اما آقاي آستانه مگر غير از اين است كه كلهرتنها وتنها مي خواهد به هر طريقي براي خودش بصورتي دروغين شهرت دست وپا كند او در حاليكه …. بار است ازدواج مي كند براي شهرت شايع كرده است در گورستان مي خوابد به دروغ يك روز خبر خود سوزيش را روي سايت ها مي اندازد.به شكلي خود از روي جعل در وب لاگ خود عضو چند انجمن جهاني مي خواند.
آقاي استانه شما اهل قلم وروزنامه نگار هستيد از كلمات طوري استفاده نكيند كه مورد سوء استفاده افراديمثل عزيز قرار گيرند
درست است من به علت شغلم وبعضي مشكلات چندان در عرصه شعر وادب نيستم.اما به تعارف آدمي را كه ديگر همه مي شناسند يار غار خود قلمداد نكنيد وننويسد گاهي شاگرد از استاد جلو مي زند. اين جمله در رابطه با كلهر فقط يك شوخي است.