نصرت اله مسعودي—-سهم ِتوچشم هاي من
و اين زخم

كه از دهان ِدريده ي ِتو باريده بود
حالا هي برگرده ي من مي دود
و صداي پاي قطار هايي را در مي آورد
كه ضجه را به آشويتس مي برند.
اين ريل
كلافه مي شود از صدا
واما باز
روياي نوعروسان دزديده مي شود
ومن كُت كَت بسته اي را مي بينم
كه هنوز طنين كِل را
به بازو دارد
اگر چه
دهه ها از روياي هر عروسي دور بوده است.
چه بوي سوختني بالا گرفته
در خط ِاين جناغ وُ گرماي آن ريل
اما تنها تو بد نام گشته اي آشويتس!
و گرنه
من در لحظه هايي به سنگيني ِ دمادم
دربارش ِ كوره از آسمان ِنفتي ِبغداد
سوي دو چشمم را
گم كرده ام
و اين هيچ ِ پر بركت را
تا تازه تر بماند وُبدانند
زير باران گريه مي گيرم.
چه بد آوردني است آشويتس!
وگر نه
اين همه ناو ِاز كوره در رفته
در كور سوي اين خليج
تو را
در انگشت ِكوچك ِخود هم نمي كنند.
وچه بد آورده ايم بد
كنار ِكلماتي كه اين روز ها
زير پوست تزريق مي شوند.
نصرت اله مسعودي
5/خرداد/ 86
16 دیدگاه به “نصرت اله مسعودي—-سهم ِتوچشم هاي من”
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.
اين كه كدام عزيز حالا با اله يا نغوذ بالله
بي اله از كف با كفايتش دررفته ومرا رهين كامنت فله اي خود نموده ،چندان توفيري نمي كند.اما به حرمت اين دو عزيز كه اين رهين منت را هر كدام ويا توأمان در ماه مگ نواخته اند،بايد به ضرورت چند جمله اي عرض كنم.وانشااله چنين به خاطر خطير كسي متبادر نشود كه اين چند جمله نوعي رديه بر حرف آن
عزيز كرده خداست.اصولاً از الزامات صعود به كرسي نقد داشتن سيطره ي علمي وفني وبعلاوه توان كشف خلاقيت درحوزه ي مورد نقد است.بالاخره نقاد در تفسير، تعبير ويا نأويلش نشان مي دهد در خوانش خود چگونه مفردات متن ويا تركيبات آنرا از منظر خود كد گذاري كرده وحال براي ناداني چون من از آنها رمز گشايي مي كند.آخر نوشتن اينكه
" تودجار كليشه شده اي" آن هم بي آنكه براي اين گزاره دليلي ارائه شده باشد مگر مي تواند جز از ذهن آدمي تراوش كند
كه حتا نقد رابه اعتبار گفته هاي عهد بوقي شمس قيس هم نخوانده است.عزيز من!در تمثيلي كه دريافت آن برايت ايجاد اشكال نكند بايد عرض كنم نقد بررسي پود به پود اثر در پراكنشي كليت شناسانه است واين مهم تنها از كساني بر مي آيد كه به قول فاكنر
با"عرقريزان روح" در پي اعلام حضور خود باشند.در پايان اين چند جمله بي آنكه اين جسارت را داشته باشم كه پندي صادر كنم،خودمت تان بگويم:در باره نقد ونقادي هم دو سه صفحه اي بخوانيد بد نيست.فعلاً بر اين مساله مالياتي بسته نشده!!!
سلام مسعودی عزیزو قرار براین نبود که با این همشهری فقیرت که شب ها در گورستان می خوابد و به نان محتاج است که می دانی نیست و این ها را بی خود می گوید و از این جماعت دل رحم هم انگار کم پول نگرفته تا خرج مشروب شب هایش در آید شمشیر از روببندی و اصلن هم این طور فرض کن که من شعر را نمی شناسم و شما می شناسی من به مناظره دعوت ات می کنم همین جا تا ببینی که چه کسی داشته های خودش را دارد و چه کسی نقد را از روی کتاب ها حفظ می کند و می گوید و حاصل اش می شود این شعر متوسط که شما در بالا نوشته اید و گویاخدم و حشم و نوچه هاتان هم که الی ماشاله کم نیستند مرتب قربان صئقه تان می روند و ئمار از روز گار شعرتان همین تعریف عده ی خودتان در آورده است . شعر شما عزیزم از نرم گویش مهمولی معیار پا را فراتر نمی گذارد و جای بیان اش را در فرازبان باز نمی گذارد که بستار دلالت اش را بشود در پاساژ های تاویلی مشاهده کرد . بل که آن قدر سطحی و یکسویه است که در سطح زبان می ماند و بیس تر شبیه به متن ادبی کودکی می ماند که سال های زیادی را گذرانده است . حالا دیدی بی خودی لر بازی در می آوری و ادعای چیز هایی را که خودت نداری می کنی . عزیزم . امیدوارم ماه مگی ها مثل همیشه سانسور چی نباشند که نبوده اند تا حالا و طرف بی طرفی را نگه دارند
بماند که هذ شماره اسم شما مثل قارچ در ماه مگ سر بر می اورد و شایذ برای خودتان آن جا هم نوچه هایی داشته باشید .