نصرت الله مسعودي—-براي ارنستو چه گوارا

 شعر
اکتبر 122007
 

بي انقطاع چون آواي آمازون
اگر صداي پيچيده در پرده ي رود

null

عريان ترين صدا هاست
كسي با سپيدي صداي همه ي رودخانه ها
از 8 اكتبر آن سال
دارد شانه به شانه ي آفتاب

زيباييِ آب مي شود

وشاد

مي وزد با باد

براي درختان ِدلتنگيِ

جنگلهاي بوليوي وبلوط هاي آنسوي تر

كه جغرافياي خط خورده ي جهانند

و مرگ هرچه مي دود

پا به پاي ِ«بوش»

وليوان به ليوان « بلر»

راحت گم مي شود

در ردً گامهايش كه گاه

تصويري ست بر تي شرتي در تهران

ويالبخندي ست در بازارِ دلگرفته ي بغداد

و هميشه ي انديشه

شوخي اش مي گيردبا مرگ

كه به آلبوم هاي عكسِ آويخته در دل

راهي ندارد.

هي ارنستو!

چه گوارا مي گذري

در برگ برگ اين بلوط

و كلاهِ اريب ات

بر تًرّك دست هاي من

چه استوايي مي بارد

هي ارنستو!

آنكه با باد مي وزد

همه ي درختها

ترانه اش را مي دانند.

– براي ارنستو چه گوارا —- نصرت الله مسعودي

  5 دیدگاه به “نصرت الله مسعودي—-براي ارنستو چه گوارا”

  1.  

    با خود زمزمه ميكنم:
    آنكه با باد مي وزد

    همه ي درختها

    ترانه اش را مي دانند.

    واقعا زيباست استاد مسعودي اشعار نابتان هميشه به من انرژي ميدهد از اين كه مي توانم اشعار زيبايتان را بخوانم مسرورم و اميد آنكه لايق خواندن ديگر اشعارتان باشم.

  2.  

    mahshar ast …mesle saayere shear haa ye aaghaaye masoudi….karim

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي