نصرت‌اله‌ مسعودي

 شعر
نوامبر 052006
 

نيمه‌ي سوم سوت

بوي آب و عليق مي‌دهي
بوي آستين بالا زده‌يي كه
كه مي‌خواهد چنان بالا بگيردكه بشود قفل باد
كه بشود بند پرنده
و صداي سيره و گنجشك را
آنقدر عقب بكشد
كه بوي پيراهن يوسف
در آرزو هم
تا كنعان نابرادري
هرگز قد ندهد .
بوي سهميه‌ي آب مي‌دهي ،
و عليق
با تو چنان جور است
كه اگر بغلتي و بغلتي
حتي هزار بار
هيچ از هيچ تو نمي‌كاهد
حتي ميخي از تاريكي طويله‌يي
كه تو صاحبان سوت را
سر در آب هم
فوت آبي ،
و من اين را اولين بار
از ريتم راه بردن موجودي دانستم
كه گوش‌هايش با گام‌هاي تو مو نمي‌زد .
چه مهرباني تو !
كه در نيمه‌ي سوت سوم
در سويي كه آب است و عليق
چنان غلت مي‌زني
كه از كوچ شبانه‌ي نسرين و نسترن
جز شانه‌ي شكسته صدايي
بجا نمي‌ماند .
بو مي‌دهي
و اگر آن آستين
كار دستت نمي‌داد
كه كار به اينجا نمي‌كشيد
تا من حرف آخرم را
اول بزنم
و لعنت اين باد هم
چنان بالا بگيرد
تا به بازويت برسد
كه خالكوبي هيچ است .
آب را به آب داده
از پي عليق و آب !
اگر شانه‌ي شكسته‌ي آن صدا
حرف توي حرف نمي‌آورد
من كه با كنعان و پيراهن يوسف
كاري نداشتم !
—————————

  11 دیدگاه به “نصرت‌اله‌ مسعودي”

  1.  

    جناب ياغي كريم!
    از اينكه كريمانه ره گم كرده اي چون مرا با درايت خود موردتفقدقرارداده ايدذره ذره ي وجودم ازشوق در پوست نمي گنجد الا دماغ ام كه از ترس بخيه هاي جراحي پلاستيك اش اين شوق رابه تاخير مي اندازد.ولعنت بادبرچنين دماغ مصلحت بيني كه بخاطر قميش در" محافل شبانه"حرف هاي چون تو گرانقدري كه"دانشگاه را تمام كرده است"به هيچ مي گيرد.شمافرموده ايدكه"فارسي راخوب مي فهمم"ولي اين دماغ هنوز گنده ي گنده بك از روي ناداني مي گويد:اين كريم اگر از فارسي چيزكي مي دانست نمي گفت"من دانشگاه را تمام كررده ام"مي گويم اين جمله بااينهمه ايصال و رسانگي مگر چه عيبي دارد؟مي گويد:خواهش مي كنم مرابه ورطه ي مسايل منكراتي نكشانيد"مي گويم لااقل در باره ي اين كه فارسي را خوب مي فهمد چند كلمه آنهم بيخ گوشي وخصوصي بفرما مي گويد:من از شخصي كه براي"توده ي عمومي مردم"دل مي سوزاند براي تو كه هيچ براي توداي خصوصي مدم واژه اي نخواهم گفت."ميگويم هنوز كارت تمام تمام نشده به دو-سه جراحي ديگر احتياج داري inghadarكركري نخوان!مي گويد:نكند تو هم دانشگاه را تمام كرده اي؟!مي گويم چطور؟مي گويد:آخر تو هم تفاوت ghadarرا ازghadrنمي شناسي.مي گويم من فقط چند كلاس آنهم اكابر خوانده ام اما قرار است در يكي از دانشگاه ها ي خارجي كسي بجاي من دانشگاه راتمام بكند.مي گويد:با درجه ي چه مقطعي؟مي گويم"مقطع ديگر چيست عملي!مي گويد"فوق ديپلم ليسانس فوق ليسانس دكترا فوق دكترا كدام شان؟"بدبخت نه اينكه بازاررا نمي شناسد خيال مي كند من بدون مشورت كريم پول برزگران مازندراني وكارگران خوزستاني بر باد مي دهم. مي بيني كريم چه دنيايي شده؟!

  2.  

    azizam aaghaaye masoodi baa salaam va eraadat,nasr raa che ghadr zibaa va ravaan neveshteh boodi,man dastat raa baraaye in neveshteh miboosam,lotfan shearat raa ham be in saadegi benvis,ke man ham hamaan tawr saadeh on raa befahmam. baa sepaas va tashakor…karim.

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي