مینو نصرت / یک شعر

 شعر
سپتامبر 192009
 

راه که می افتم
قیامت از کف پاهایم بیرون می زند
از خواب می پرند مرده گانم


راه که می افتم

قیامت از کف پاهایم بیرون می زند

از خواب می پرند مرده گانم

روی کمر خمیده ی پل

چینوات

دردرازی دستان زیبایش

مدام نازک تر می شود

زنی در گرد و غبارجا میماند

سایه اش را بر میدارم

می پیچم دور گردنم

اینجا در داغ ترین روز ها هم

نه تگرگ اجازه می دهد

به آسمان برگردی

نه زمهریر تعارف میکند ته نشین شوی

مینو نصرت

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي