مولانا molana
مراسم بزرگداشت مولانا در تهران
ای که درون جان من تلقين شعرم می کنی
گر تن زنم خامش کنم ترسم که فرمان بشکنم
برخورد مولانا و شمس محور اصلی سخن کسانی بود که عصر دوشنبه هشتم مهرماه در کتاب ماه ادبيات و فلسفه گرد هم آمده بودند تا ياد و خاطره مولانا را گرامی بدارند.
برخوردی که بر اثر آن مسند نشين باوقاری که تا چهل سالگی خود بيتی نسروده بود، بدل به آفرينشگر بی بديلی شد که آثار درجه اول ادب فارسی مانند مثنوی و کليات شمس از او پديدار شد.
توفيق سبحانی، محمد علی موحد، ضياء موحد، علی محمد حق شناس و علی رواقی از جمله کسانی بودند که در اين مجلس سخن گفتند، هر چند کوتاه و گزيده به علت ضيق وقت و جای تنگ و ترش و گرم.
در آغاز گرداننده ميزگرد از آمار کتاب هايی گفت که در 18 ماهه سال 80 و 81 از مولانا يا درباره مولانا در ايران انتشار يافته است. مثنوی و گزيده مثنوی 362200 نسخه؛ کليات شمس 165300 نسخه؛ آثار منثور ( فيه مافيه) 5500 نسخه؛ شرح مثنوی 7650 نسخه؛ درباره مولوی 40400 نسخه؛ جمع: 581050 نسخه.
او گفت به اين ترتيب، با همه شکوه ای که از بازار و تيراژ کتاب در ايران وجود دارد هر روز بيش از 1000 نسخه کتاب از مولانا يا درباره مولانا چاپ و منتشر شده است.
سپس نوبت خانم دکتر ماندانا بهزادی رسيد که درباره کتاب تازه اش، کتابشناسی مولوی بگويد. اين کتاب توسط مرکز نشر دانشگاهی منتشر شده و 2862 عنوان کتاب و مقاله در آن گردآوری شده است.
او گفت برای تاليف کتاب خود با کتابخانه های ملی بيشتر کشورها و مراکز شرق شناسی جهان تماس گرفته و آنها فهرست آثار مولانا يا درباره مولانا را که در کتابخانه داشته اند، در اختيار او گذاشته اند.
سپس کريم زمانی درباره شرح مثنوی سخن گفت و از طبقه بندی موضوعی مثنوی و اينکه مباحث مثنوی را زير 150 مدخل گردآوری کرده ياد کرد.
دکتر توفيق سبحانی، پژوهشگر مثنوی و مصحح مجالس سبعه مولانا نيز درباره آثار پديد آمده درباره مولانا در ترکيه سخن گفت و از شروح مختلفی که به زبان ترکی درباره شرح مثنوی نوشته شده سخن به ميان آورد.
اما مجلس زمانی گرم شد که دکتر محمد علی موحد از سفر هفته گذشته اش به آذربايجان و ديدارش از مزار شمس تبريز در خوی گفت که به قول او به زباله دانی تبديل شده است.
او گفت: هفته گذشته که در مسافرت آذربايجان بودم رفتم خوی زيارت مزار شمس. وضع فوق العاده فجيعی در آنجا ديدم که به وصف در نمی آيد. فکر می کنم ما اهل قلم در وضعيت غم انگيزی که دامنگير اين مزار شريف شده است، تقصير کرده ايم.
محمد علی موحد گفت: صحبت از مولانا بدون صحبت از شمس بی فايده است، بی معنی است، چون آثار مولانا حاصل برخورد مولانا با شمس است. اين مزار تا شصت هفتاد سال پيش در ميان باغات خوی و در جای قشنگی قرار داشته ولی امروز به صورت زباله دانی در آمده است.
باغها از بين رفته است، زاغه نشين های اطراف شهر که هيچ خبر از اين عوالم ندارند، آمده اند و زمين های اطراف مقبره را متصرف شده اند. در عهد وزارت آقای مهاجرانی هم، يک ديوار که نه، ديوارکی دور آن کشيده اند که حالا اهالی کيسه های زباله خود را می آورند و در درون ديوار می اندازند.
دکتر موحد گفت: اين مزار تا تقريبا 70 ، 80 سال پيش مزار شناخته شده ای بود. مرحوم محمد علی تربيت که شخص محققی بود در کتاب دانشمندان آذربايجان شک کرد که اين مزار، مزار شمس است. مرحوم تربيت وقتی مشغول مطالعه تاريخ دنابله بوده، ديده از مزار شخصی به نام جعفر دنبلی ملقب به شمس الملوک ياد شده و تصور کرده که اين مزار شمس مزار آن امير دنبلی است. در حالی که بعد معلوم شده آن کتاب تاريخ اساسا قلابی بوده است. بعد از آن هم مرحوم فروزانفر اشاره کرده که دليل مقنعی در دست نيست که اينجا مزار شمس بوده باشد. اين اظهار نظرها باعث شده که اينجا کم کم از چشم مردم افتاده است.
موحد افزود: خوب شمس آن وقت ها اصلا موجوديتش پذيرفته نبود. فکر می کردند که مولانا با مخلوق خيال خودش عشق باخته است. در صورتی که ما در مجمل فصيح خوافی ( تأليف اوايل قرن نهم هجری ) در دو جا می خوانيم که شمس تبريزی که مولانا کتاب غزليات خود را به نام او ساخته در خوی مدفون است. اين کاملا روشن است که شمس تبريزی از قونيه به قصد تبريز حرکت کرده و بر سر راه خود در خوی وفات کرده است. در قونيه يک آرامگاه توريستی بنا کرده اند و همه آن را به عنوان مزار شمس می شناسند ولی مزار اصلی شمس در اينجا و در خوی از چشمها افتاده است. من فکر می کنم اهل قلم ما دينی دارد و بايد کاری بکند که اين مزار شريف از اين وضع بيرون بيايد.
در اينجا دکتر توفيق سبحانی خبر داد که انجمن آثار و مفاخر فرهنگی زمين های اطراف مزار شمس را خريده و قصد دارد طرح بنا و محوطه سازی آن را اجرا کند. اما دکتر موحد گفت که تاکنون اقدامی نشده است.
برخورد مولانا با شمس
دکتر موحد سپس از برخورد مولانا و شمس سخن گفت.
وی گفت: “داستان شمس و مولانا نه فقط يکی از عجايب که بزرگترين حادثه تاريخ تصوف و ادب ايران است. اين دو آدم به هم بر می خورند و تمام آثار مولانا بعد از اين برخورد پديد می آيد. اين آدم ناشناخته از گرد راه می رسد و زير دامن مولانا می خزد و در جان مولانا می رود و تلقين شعرش می کند و از اين فقيه متعين يک شاعر بی نظيری در می آورد که نه تنها اشعر شعرای آن عصر است بلکه من فکر می کنم اشعر شعرای تمام اعصار است.”
دکتر موحد سپس گفت که ما از اين برخورد روايت های دست اولی داريم که از زبان مولانا و شمس و سلطان ولد برجای مانده است و در خلال آن از زندگی مولانا گفت که مولانا در 604 هجری قمری متولد شده و در چهارده سالگی از بلخ وارد قونيه شده است. تا زمانی که پدرش حيات داشت يعنی تا 628 هجری قمری، مولانا در حلب و در دمشق مشغول تحصيل بوده است. از يک سال پس از وفات پدرش به مدت 9 سال تحت ارشاد برهان الدين محقق بوده است.
دکتر موحد در ادامه افزود مولانا بعد پنج سال به صورت مستقل به وعظ و تدريس پرداخته تا اينکه شمس در آستانه چهل سالگی مولانا به او می رسد. البته شمس می گويد که مولانا را در حدود 24 سالگی او يعنی در زمانی که در حلب و دمشق مشغول تحصيل بوده، ديده و دريافته که اين شخص از جنم ديگری است و پانزده شانزده سال در پی او بوده اما هنوز وقت را مناسب نمی ديده است.
پس از دکتر موحد چند تن درباره مولانا صحبت کردند از جمله دکتر حقشناس، علی رواقی و دکتر ضياء موحد.
دکتر ضياء موحد از«کارل پوپر» آغاز کرد و گفت: پوپر در زندگينامه اش نوشته که ما گاهی در حالت ذهنی بسيار متمرکز هستيم. در اين حالت خود را فراموش می کنيم. اين حالت شديد فعاليت ذهنی که در آن آگاهی از خود وجود ندارد، در هنگام کار هنری يا عقلانی دست می دهد. در چنين حالت هايی چه بسا فراموش کنيم کجا هستيم. گمان می کنم اين حالت خيلی جالب توجه تر از ادراکات حسی باشد. چنين حالتی را در حيوانات به هنگام شکار هم می بينيم. در چنين حالاتی است که انسان و حيوان به غايت اهداف زيست شناختی خود می رسند. در حالات آگاهی از خود چه بسا گوينده استراحتی می کند تا خود را آماده لحظات تمرکز کند.
ضياء موحد توضيح داد که مقصود پوپر اين است که لحظاتی که ما به خودمان و به مسايل شخصی خودمان می پردازيم، در واقع از زندگی واقعی طفره می رويم، يا شايد داريم خودمان را برای تمرکز بيشتر و پرداختن به مسايلی که ما را از خودمان غافل کند، آماده می کنيم. خلاصه کلام اينکه تمرکز شديد بر مسايل عقلی، عاطفی و هنری بايد هدف اصلی زندگی باشد.
ضياء موحد افزود: حرف من اين است که مولوی هم از «بی خودی» چنين تصوری داشته و من فکر می کنم که مولوی، از ميان کسانی که می شناسيم بيش از همه «زندگی» کرده، به اين معنی که لحظات «بی خودی» و لحظات محو شدن در هنر در او از همه کسانی که می شناسيم بيشتر است.
ضياء موحد برای نشان دادن تعبير مولانا از «بيخودی» از غزلی شاهد آورد:
آن نفسی که با خودی يار چو خار آيدت
وان نفسی که بی خودی يار چه کار آيدت
آن نفسی که با خودی خود تو شکار پشه ای
وان نفسی که بی خودی پيل شکار آيدت
آن نفسی که با خودی بسته ابر غصه ای
وان نفسی که بی خودی مه به کنار آيدت
جمله بی قراريت از طلب قرار تست
طالب بی قرار شو تا که قرار آيدت
ضياء موحد در پايان سخنان خود از شعر کلاسيک به شعر امروز پل زد و گفت نتيجه ای که از اين حرف می خواهم برای امروز بگيرم اين است که درست است که مولوی تمرکز شديدی روی کار هنرش داشته اما شرايط اين تمرکز را هم فراهم کرده بود. يعنی در يک عالم انديشگی يعنی همان عالمی که در مثنوی و در ديوان شمس هست، غرق بوده و کسی که غرق در اين عالم هست می تواند دايم کشف و شهود بکند، بکاود، مطلبی را به هزار شکل بگويد بی آنکه پراکنده گويی بکند.
بنا به گفته ضياء موحد، مولوی چنين حالتی داشته اگر شعر زمان ما بخصوص شعر دهه اخير که مورد اعتراض مردم هست چنين چيزی نيست برای اين است که شعرای ما آن قالب انديشگی را ندارند و مانند شعرای سبک هندی در عالم تفرق و تجزيه و تلاشی به سر می برند. اين است که وقتی دفتر شعر اينها را باز می کنی می بينی يا بازی با زبان است يا پرداختن به مسايل خيلی پراکنده.
بر گرفته از بی بی سی
3 دیدگاه به “مولانا molana”
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.
من مرید خاص مولانا و هموطن او باشنده بدخشان هستم . آنچه گفته شده است هنوز مولانا ناشناخته شده مانده است
مولانا و شمس را ایرانیان بزرگوار ما به دلایل مذهبی شان و افغانستانیهای ما به دلیل سنی بودن شان نمخواهند به معرفی بیگیرند
ورنه که است که مولانا را نمیشناسد
او یک اسماعیلی مذهب است و مولانا امام
اسماعیلیان بود