مهناز بدیهیان—-همه جنایتکاریم….

 شعر
اکتبر 162007
 

مهناز بدیهیان

prairierivers.org

ُّ سانفرانسیسکو پاییز 2007
همه جنایتکاریم….

حضار گرامی
خواهش می کنم فریب دستان سفید م را
که با اوراد خالکوبی مقدس و الماس تزیین شده را نخورید

من جنایتکارم و در سایه ی شکوه آن……..مهناز بدیهیان
ُّ سانفرانسیسکو پاییز 2007
همه جنایتکاریم….
حضار گرامی
من همین جا در این دادگاه خالقان
که در تاریکی دیوارهای بی تفاوت سرخابی
و در پشت شیشه های کپک رنگ
با شما حاضران زبان بریده
درپسگاه خلق خاموش
اعلام می کنم که من یک جنایتکارم
و دیگر هیچ ژنی در پوست مور مور شده ام نمانده که از شکستن ان ساقه ی ترد
چشمانم را همچو دو دایره ی سرگردان بچرخاند

حضار گرامی
خواهش می کنم فریب دستان سفید م را
که با اوراد خالکوبی مقدس و الماس تزیین شده را نخورید
من جنایتکارم و در سایه ی شکوه آن
دیگر حتا آبهای سرخ و تکیده ی فرات
بیدارم نمی کند

حضار گرامی
باور بفرمایید
جنایت کار خوبی است، نهایت آزادی ست
و قلب انسان را لایه به لایه سنگفرش می کند
آنقدر که حتا شیشه ی دل آه نمی گوید از تماشای سنگسار سوسن ها

چه حس غریبی ست حس جنایتکاری
این دیوار شکسته، فرو ریخته آزارم نمی دهد

حضار گرامی
قاضیان قبیله های بی تاریخ
باور کنید که ما همه به آزادی رسیده ایم
آزادی جنایت سکوت و دلسنگی
و روزی فرا رسیده است
که کیسه های اشگ این جهان پر از غبار شده است…
جهان بی مروارید !!

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي