
چهار طاق؛ دريا را به هم ميكوبم
لولاهاي توفاني به رعشه ميافتند
و معبد را به آشوب ميكشد
جذر و مد چشمهايم
غلت ميزنم تا خليجي كه در موهايم ادامه دارد
كوسهها را تزيين كند
اين فلات حرارتي دارد كه با نبض من تنظيم ميشود.
تيك تاك اقيانوس بيهوده است
گوش ميخوابانم تا يشت ها سرود روزي را بخوانند
كه باراني كيهاني را رقم ميزنم
آوردهاند كه در اين سرزمين قريهاي كوچك است
با خانههاي زاغه مانندي كه جز به دلخواه كاري نميكنند
آوازهاش خواهم بخشيد
در توالي كوهها تكرار ميشوم
ديوار ميچينم، ديوار ميچينم، ديوار
و چين در چين دامنم از خرز ميگذرد
رگي از من به دعا همراه تو بود
و آبراههاي از چشمهايم
كه صورت نيل را از درياي سرخ گذر دادي
من اولين سكهام كه انگشتان تو را ضرب ميگيرد
و سوئز روي كانالي خصوصي اتفاق ميافتد
آوردهاند كه در اين سرزمين قريهاي است زير زميني
با راه هايي كه به دلخواه به هر سو ميدوند
كتابهاي تاريخ نامش را نشيندهاند
آوازهاش خواهم بخشيد
آشوب را به معبد ميكشد
جذر و مد چشمهايم
ناخن هايم كتيبههاي بيستون را نقش ميزنند
كتابهاي مقدس صفحه صفحه صدايت را در آغوش ميكشند
در اين قلب باستاني تمدني چون تو تكرار ميشود
تا شعرهايم را به پايتختي بخواند
و خط ميخي خواب انعطاف ببيند؟
نگاهم بر مدار البرز ميچرخد
تا آشكار شود گرسنگي نصف النهار
پيش از تو قلمروي چنين سايهاي بر نقشه نينداخته بود
تا دل هر دو قطب آب شود؟
چهار ستون بادهاي موسمي ميلرزد
آوردهاند كه قريهاي كوچك است
كه در جنوب دامن البرز خوابيده است
آوازهاش خواهم بخشيد
در پايگاه دريايي عيلام
گرمايي فوق حارهاي بدرقهام ميكند
و بر مقابر كنده شده روي جزيرهي خارك
سربازان هخامنشي كشيك ميدهند
پشت بادهاي موسمي ميلرزد
دشتستان از صداي سم اسبي به خود ميآيد
كه جنگ جهاني اول را از جنوب پيشاني ات پاك كرد
از پشت تير خورده ولي هنوز
تنها بارندگي قابل ملاحظهاي است
كه چشم منطقه راتر ميكند
آوردهاند كه استخوان تركانده و
سري در آورده ميان سرها
با چشمان باز از البرز مراقبت ميكند
و نام كوچكاش بزرگتر شده است
دريا را به هم ميكوبم
سلسله كوه هايي كه مرا ادامه ميدهند
در تسخير بابل به ياري ات ميآيند
جنگل با وسعت شمالياش شكسته نفسي ميكند
كه كوچك خان را به رخ نميكشد
در توالي كوهها تكرار ميشوم
ديوار ميچينم، ديوار ميچينم، ديوار
زاگرس دورههاي زمينشناسي را به زير ميكشد
و مادها كه در ارسباران قدم ميزنند
در چشم اسكندر يونان برخود ميلرزد
به شيري كه فرزندانم نوشيدهاند، قسم ميخورم
ستارخان روي حرف سهند حرفي نميزند
چهار ستون بادهاي موسمي ميلرزد
خورشيد
با بزرگترين اقليم ات حرف ميزند
در صداي قدمهاي توس
آبادي شاهنامه تكثير ميشود
و دادگري
تولد انوشيرواني است كه در تو اتفاق ميافتد
سربداران
پرچم مرزبانيات را به اهتراز در آوردهاند
چهار طاق؛ دريا را به هم ميكوبم
چهار ستون اندام بادهاي موسمي ميلرزد
گوش ميخوابانم
تا يشت ها سرود روزي را بخوانند
كه باراني كيهاني را رقم ميزنم
آوردهاند كه رگهاي ملي اين سرزمين بيشتر از نفت است
و رؤياهاي تهران آن قدرکلان شده
تا قلبش وقف اهتراز پرچماش باشد
گوش ميخوابانم
اين فلات مرا كه الهه نيستم
گرم در آغوش ميگيرد.
یک پاسخ به “مهر نوش قربانعلی- به وقت البرز”
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.
az nadertarin v mehrabantarin khanomhaye shaer hastid , k b talghakhaye ashare emroze iran dar nayamadid v hamchenan mana minevisid,yade on rozegarane majaleye donyae sokhan v kalamate shirin samimi k dar on majale darj mishod,bhetar ast k ketabe jadidetan ra bgiram v matlabi az sare zogh dar samimiate kalamatetan benevisam