مهدي جعفري
* به خال هندوی تو
اغما در اغما
!می روم
کنار آب رکناباد – با- کارد یا کارت
زنگ بزنم به تو ، بهار
و سعی کنم که بگویم : —– —– !
اگر مرداد ، بمب باران زخم ام نکند
و باقی مانده ی دل ام آخ با باروت های جمادی الاول
نسوزد –
ماه ،
( ناف خدای من نیست )
ناف تو ست البته
شلیک خدا به شقیقه ی شب هایی هم هست که ندارم یا
دارم
به اشک های مادرم و بلوغ پیرهن ات فکر می کنم
به تر باشد محرمانه گریه کنم
یا نه نمی دانم فکر کنم به چسب ها ، قیچی ها ، باندها یا
فقط به کلینکس های بال دار تو –
این جا فید کن
تا درست همین جا معلوم شود که در طلب ات ، ببین دوام نمی آورم
و بوسه های به سکس – سکسکه های
لب ها و مطــلب های رژ روی گلوی من
بریده بریده
از رزهای باغ بغـل
صدای زخم ویولن می آید
ویولونی برای ادامه ی اعدام ها انگار
کم می آورم
خیلی کم می آورم این وقت ها وقتی
نمی توانم از قسمتی از قیدهای تو قـِصِر بروم
مختوم روز ِ به و به تر نسل پدرم می شوم
و به خاطر «خوشه و خسرو»
توی شیار جوان شعرت خوشه می کنم
تو اصلن فعل کم نمی آوری ، بهار!
اگر بیاوری
از پایین پاچه های پر پرنده ی اردی بهشت
می بری
می گذاری توی جیب جمله ها
و من که شعرهای پاچه پاره ی بی پرنده و پر دارم
بالاخره باید گریه کنم
بی چاره جیب جملات من !
خب ، فعلن ، فورا” ، این جا هم فید کن – یا قید کن ، فید کن
تا خال لب ام را با چاقو
به جهان گونه های تو مرس کنم
تا خدای کوچک ات ——- ؛
فید کن
که بی سعی به جای این فعل آخری
به اندازه ی یک فعل ( و خون که مثل آب رکناباد )
اندازه ی یک فعل ( و خون که مثل آب رکناباد )
یک فعل ( و خون که مثل آب رکناباد )
به تو بگویم : دوست ات ——- ؛
# ا َه ، فید شد .
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.