مهدي جعفري

مارس 092007
 
خال هندوی تو کجاست؟

برای ” خاطرات محمدعلی عمویی”

وشايد براي بهار

* به خال هندوی تو
اغما در اغما
!می روم
کنار آب رکناباد – با- کارد یا کارت
زنگ بزنم به تو ، بهار
و سعی کنم که بگویم : —– —– !

اگر مرداد ، بمب باران زخم ام نکند

و باقی مانده ی دل ام آخ با باروت های جمادی الاول

نسوزد –

ماه ،

( ناف خدای من نیست )

ناف تو ست البته

شلیک خدا به شقیقه ی شب هایی هم هست که ندارم یا

دارم

به اشک های مادرم و بلوغ پیرهن ات فکر می کنم

به تر باشد محرمانه گریه کنم

یا نه نمی دانم فکر کنم به چسب ها ، قیچی ها ، باندها یا

فقط به کلینکس های بال دار تو –

این جا فید کن

تا درست همین جا معلوم شود که در طلب ات ، ببین دوام نمی آورم

و بوسه های به سکس – سکسکه های

لب ها و مطــلب های رژ روی گلوی من

بریده بریده

از رزهای باغ بغـل

صدای زخم ویولن می آید

ویولونی برای ادامه ی اعدام ها انگار

کم می آورم

خیلی کم می آورم این وقت ها وقتی

نمی توانم از قسمتی از قیدهای تو قـِصِر بروم

مختوم روز ِ به و به تر نسل پدرم می شوم

و به خاطر «خوشه و خسرو»

توی شیار جوان شعرت خوشه می کنم

تو اصلن فعل کم نمی آوری ، بهار!

اگر بیاوری

از پایین پاچه های پر پرنده ی اردی بهشت

می بری

می گذاری توی جیب جمله ها

و من که شعرهای پاچه پاره ی بی پرنده و پر دارم

بالاخره باید گریه کنم

بی چاره جیب جملات من !

خب ، فعلن ، فورا” ، این جا هم فید کن – یا قید کن ، فید کن

تا خال لب ام را با چاقو

به جهان گونه های تو مرس کنم

تا خدای کوچک ات ——- ؛

فید کن

که بی سعی به جای این فعل آخری

به اندازه ی یک فعل ( و خون که مثل آب رکناباد )

اندازه ی یک فعل ( و خون که مثل آب رکناباد )

یک فعل ( و خون که مثل آب رکناباد )

به تو بگویم : دوست ات ——- ؛

# ا َه ، فید شد .

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي