مظاهر شهامت- شعر-Shahamat

مارس 182006
 

احتمالا خواب که بودم آهو از ابروانم دویده است آهو

mazaher shahamat

بوی دشت می آید از این اتاق از این آینه از این من
یک خاطره شکل می گیرد
من دوان – دوان در حضور ناپیدای تو می دود
تو دستی ات سایبان به گل های دوردست نگاه می کند
ما به ابتدای داستان می روند
و داستان مثل شکوه اولین حرکت زمین جاری می شود
جوی – جوی و جوی آب از هر سوی
و تردید گام بلند دخترکی در کدام
تکه های یک آینه قدیمی را متفق القول می کند
یادآوری قول تو بود یا نمی دانم چه کسی
قرار بود کسی مکث خود را از گام کسی آویزان نکند هرگز
اما درخت رفته بود درست وسط خیابان
روی تردید من سر گذاشته بود از پنجره ایی که نمی باید
و آنجا سیب هم دریغ می شد انار و هر میوه ای دیگر
تصور کنید فاجعه را
گام بلند دخترک قرار بود از آب بگذرد
و با سماجت دایمی یک آینه قدیمی عشق را به سرانجام ببرد
حالا با دریغ سیب و انار و هر …
شده بود رسم چند خط مسخ بر وسعتی که هر حسی را خواب می کرد
اما ما تبلور خواستنی بودیم باید نازکتر از حرکت آهو
پس با زبان تبر با درخت سخن گفتیم نه آنقدر که اتفاق خون و از این حرف ها
بلکه
و درخت خطوط خود را کمی تا بیابان برد
بعد
دستی ات سایبان از نگاه پایین می آید و او که دویده بود می رسد
باز هم ما گرفتار یک ناتوانی هر روز است این را فقط ما می دانیم
می پرسم باز هم هذیان و این جور حرف ها ؟
می گویی نه
و با نوک ناخن بلندت خط آهو را روی ابروانم صاف می کنی
و صدای گوینده هم هست که در خبر دخالت می کند
با رم اش مهربان باشیم
من که نمی فهمم یعنی چه
اما تو می گویی
این طبیعی است که نمی توانیم خواب های بهتری ببینیم
درست به این دلیل که ردیف مورچه ها از صورتمان می روند

  3 دیدگاه به “مظاهر شهامت- شعر-Shahamat”

  1.  

    rassti hadaf az sher goftan chisst radif kardan yek fekr be sorati mobham ya asan kardan yek bayan be sorat ziba man nemidanam in faghat nazareh man asst ke sher bayad bayan konad ancheh digaran sakht mitavanand bayan konand ama hameh ya adeh yi an ehssass ra daran,ya massalehi ra ke kassi bayan nemikonad ra bayan kardan
    man az français hasstam p bassiri

    be shoma tabrik migam ama nazare khodam ra ham ke dar morede shere no hasst midam ya saligheh khodam ra
    man dar shere shoma rithme nemibinam
    aya shoma chi fek mikonid
    aya rithme lazem niss

    movafagh bashid

  2.  

    شعر رو دوبار خوندم و الان دارم می نویسم.
    فکر می کنم روایت شعر برای من حداقل چیزهایی برای یاد گرفتن داشت.
    و برگشت های ذهنی در طول شعر که ذهن را از واشدن و دوری از شعر نگه می داشت.
    موفق باشید
    محمد باقر حاجیانی
    بهار 85

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي