محبوبترین شعر های ایران Favorite Poems
بقول استاد یار شاطر بزرگترین ثروت ما ایرانیان شعر فارسی است. اما در بین این همه شعر و سروده ، شعرهایی هستند که از محبوبیت خاصی در بین دوستداران شعر بهرمندند، یا بعبارتی برای خواننده ی آن شعر پیامی دارد یا اثر گذار است و یا حتی مفهوم آن شعر برای خواننده ی از قابل ستایش یا ارزشمند است .گاه تک بیتی هایی در بین مردم کوچه و بازار ورد زبان است ، بدون آنکه نامی از شاعر آن شنیده باشند. تا آنجا که من شنیده ام شعرهای شهریار در سالهای قبل از انقلاب جزو این دسته تک بیتی ها بوده است. البته حساب حافظ و سعدی و مولاناو خیام را که کنار بکذاریم.
در مجله ی ادبیات و هنر از شما شاعران و علاقه مندان شعر درخواست می کنیم بما بگویید از نظر شما کدام شعر محبوب دیگران و یا خود شماست. اگر نام شعر را بیاد ندارید چند خط از آنرا بنویسید. در این مورد لازم هم نیست اسم خودتان را بنویسید. البته خوشحال می شویم که نام گرامی شما را بدانیم. می توانید از هرچند شعر که محبوبتان است نام ببرید. بدین ترتیب برای نوروز و با توجه به نظرات شما و به کمک شما بیست و پنج شعر از محبوبترین شعرها را انتخاب می کنیم.
اگر در این زمینه شاعرانی هستند که مایلند در بررسی و مسولیت این کار زیبا و جالب با “ماه مگ” همکاری کنند ، باماتماس بگیرید.
برای تماس با “ماه مگ” به آدرس های زیر رجوع کنید. با سپاس
publisher@mahmag.org
or
badihian@gmail.com
85 دیدگاه به “محبوبترین شعر های ایران Favorite Poems”
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.
سرود هفتم از کتاب به لهجه ی برگ به بام آبان از نصرت اله مسعودی
پارمیدا!
دیر آمدی و
من کنار انتظار
به خاک افتادم.
باد
از چهار سو می آید
اما پاره های پیراهن من
جز به سمت غربت تو
نمی وزد.
دیر آمدی پارمیدا
و سر و صورتم
چنان سفید شده است
وشانه هایم
چنان افتاده اند
که انگار
در تمام ترمینال های دنیا
منتظرت بوده ام
که انگار شانه هایم
در تمام ایستگاه های جهان
برایت گریسته اند.
سه پاییز پیش تر
که دست هایم هنوز نمی لرزید
بر پوست چناری
که روزی در باران
"نون"نام مرا کندی
نوشتم:
دیر آمدی پارمیدا
و من کنار انتظار
به خاک افتادم.
با اجازه سر کار خانم کرمی
من گیراترین و تلخ ترین شعر نصرت اله مسعودی را" بانوی من"می دانم چون آن را برای هر کسی خواندهام لااقل بغض کرده است.
بانوی من
با همان مانتوی سالهای سال
از کنار عید امسال هم گذر می کنی
و کوک دهان گشودهء کفش ات
اخلاق جهان را به سخره می گیرد.
بانوی من!
بر کنارهء این سفرهء بی سین
دل و اندوهان مرا
هفت گره بزن
و در رود بادها
رهایش ساز
تا بگذرد از این سقف
که های های من
در آن دفن میشود
تا پرندگان پرسه های پریشانی
زردزمزمه اش کنند
وکولیان دشت های دور
بی آنکه کف مرا ببینند بدانند
که قلب من
سر بر کفش های پارهء تو
مرده است.