لیلا حکمت نیا “خاطرات منجمد “

 شعر
ژوئن 082008
 

shoes

در کفش هایم حس بیایان شدن موج می زند – بزنم
شعر !

لهجه ام از زبان تو مي زند بيرون: دوستت دارم !
این زبان، اگر هزار دلم نکند می بینمت ليلا!
…….
تا حالا کسی مثل من دیده ای؟
خشک نمی شود کفنم در اولین دیدار …دل كه گورستان مرده هاست
مادرم تنها معماری که تا ثریا دوست دارد كج نباشم
(شمع نشوم هم می سوزد پروانه ام – ببین! )
نبض از ثانیه بالا می زند
می ریزم به اشکي که تو را بالا نمی آورد
کانال به کانال رنگ عوض می شود– نگاه كن !
چشم می بندم از پنجره اي که همیشه سر بالا دلم را گرفت
از این آسمان که می آیی ماهی هر شب به آب می زند … باران
از این کشتی می دوم به سمت ناخدائي که ایمان دارد
این آسمان تا گردنم هم اگر پایین بیاید … بعید است که به صرف ارتفاع برسم
خزر حرفی ندارد اگر چشم هایم را همین جا بتکانم ….تو خضر باش !
عکس تصویر هر روزه ام …خوبم
از خاطرات منجمدی که تو را کم دارد
می زنم به آتش که گلستان نمی شود ــ بهتر!
دور سرم بگرد شيراز! من سعدی نیستم !
حتي عصر سه شنبه اي كه لیلایی ام بود.
دوباره قصه را از سر می گیرم تا به پای این چوب زدن ها ــ فلک دوباره برقص!
گندم آرد نمی کند از وقتی موهای مادرم سفید می شود
این ساز کوک نشده کلاهم را قاضی می گیرم … باد نمی آید هنوز
اين حرف ها روي دلم سنگيني مي كند
کارد تا حنجره راهی ندارد – صدقه قربانی هایت را ببر جای دیگر!
خط بکش که بدانم چند بار دلم گرفت ————/////////////////______””””””
خط دستهایم با تو جور نيست …هرگز !
بغض در گلویم گره — گره کور می زند به چشمت
ما روی معدن نفت خوابیده ايم – پلک نزن!
سیاه تر از این به عزا بنشین !
من از عقربه زخم می خورم یا با ساز تو ناکوک می رقصم ؟
این مرداب قبل از مرگ ِ آب مرا ببلعد چه ؟
لهجه ام از زبان تو مي زند بيرون: دوستت دارم !
این زبان، اگر هزار دلم نکند می بینمت ليلا!
کویر نقش زمین ترم که هنوز خاکی باشم
وگر نه تا زدن به دریا کفشی نيست
سقف آسمان سوراخ نشده …كودك قانا مرد به وقت 20:30
لب را می دوزم از سطری که نمی خواهد تو را بفهمد
همیشه چیزی جز این ریتم مرا پخش می کند در کوچه .
در گرگ و میش هوا می شود به دروغ تو ، توبه کرد …
(قبل از اینکه پدرم دست به کشف بزند ! …شاید )
اگر با من بیایی حتما تیر باران خواهد شد
آهو به مرگ خودش هم رضایت ندهد ، ضامن ندارم
منفجر می شود لابه لای سطری که نخواستی
باید بگویم :
این کوچه عبوری است که زندگی ام را زیر می گیرد .
دنیا اشغال است
دست بردار نيستم دوباره مي گيرم به سمتی که باید مرا ببرد.

لیلا حکمت نیا – فروردین 87

  8 دیدگاه به “لیلا حکمت نیا “خاطرات منجمد “”

  1.  

    سلام
    خيلي خوشحالم كه اين شعر در هر حال مورد توجه قرار گرفت. در جهان امروز توليد انبوه در هر محصولي حتي محصولات فرهنگي بالاست و اين آمار باعث مي شود سطحي نگري بيشتر باشد اما اين شعر داراي كيفيتي حرفه اي و قابل قبول بود. آرزوي موفقيت دارم.
    هجووووووووووووم

  2.  

    با سلام
    وجود تصویر در شعر به زیبایی آن افزوده اما تعدد این تصاویر نبود ارتباط طولی را در شعر مشتبه می کند و از تمرکز خواننده ممانعت می نماید/شعر نقطه های قابل تحسین زیادی دارد اما به زعم بنده هجار شکنی های متوالی در کل شعر مانع ارتباط بین مخاطب و شعر خواهد شد /چنانکه برای مثال می توان به نمونه های موفقی از کارهای قبلی شما اشاره کرد که کارهای موفقی بودند"کفشهایم به ریگ عادت ندارد ……" و کارهای موفق دیگر
    در کل شعر خوبی است و مهم آن است که شاعر چه می اندیشد و چگونه ارائه می کند….
    با تشکر

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي