لس آنجلس بوی کباب می دهد – لیلا فرجامیL. Farjami

آوریل 052006
 
لیلا فرجامی

تمام شب بارید
از پنجره ام
تهران مُهر باطله ای بود
که با خورشید خیسِ لس آنجلس
به اوراقِ گذرنامه های خاک نشست
و خشک شد.
قدم هایم را مثل سایه ای پشت سر حفظ می کنم
تا چشمهایم بی چراغ بازگردند
به خانه ای که دیگر نیست.
تمام شب بارید2

چراغهای رابطه تاریکند
پشت چراغ قرمزی در لس آنجلس
از ماشین بغل:
“نانای نای نی ناش ناش…”
شیشه ها را بالا می دهم و می دانم
که قطره اشک زیر چشمهایم
مثل من
مهاجری تنهاست.

3

آخه اینم شد حرف؟
مصطفی گدا
پشت ویترین جواهرفروشی وست وود
پفک بالا می اندازد
و یاد هروئین می کند
من اسکناس از جیب در می آورم و می گویم: بیا.
بقال الکن اعتراض می کند:
خخخخا خا نو نوم کُ کُ کُ کمک نَه نه نه کُنین به به به اییییی اییی این
جا جا جا جا جججاک…
گفتم: جاکشا!

4

دندانهای چوبی
گیاه خرد می کنند
و دندانهای فلزی،
گوشت.
خبر:
دیروز شهرلس آنجلس با دندانهای پنبه ای اش
استخوانهای یک غول مهاجر را
در هم شکاند.

5

در لس آنجلس
وحی جبرئیل بوق ماشینی ست که از چراغ قرمز می گذرد
و پیامبری که در غار به انتظار نزول اش نشسته ست
همان راننده ای خواهد بود
که به اعتراض
انگشت میانه اش را بالا برده و می گوید:
fuck you!

6

تسلیت نامه
عزرائیل هم از غم غربت رفت.
مراسم ختم این متوفی به علت بی تفاوتی شهروندان
در لس آنجلس برگزار نخواهد شد.

7

خودکشی از راه تلقین
هر روز صبح با صدای بلند تکرار کنید:

من در لس آنجلس زندگی می کنم.

من در لس آنجلس زندگی می کنم.

من در لس آنجلس زندگی می کنم.

……

101. من در لس آنجلس زندگی می کنم.

8

لحظه ها، روزها
امروز همه ی گلها
زیر خاک روییدند.
فردا همه ی آدمها روی خاک می میرند.
میان گلها و آدمها فاصله ی ناچیزی ست:
نَفَسی از غبار

  17 دیدگاه به “لس آنجلس بوی کباب می دهد – لیلا فرجامیL. Farjami”

  1.  

    سلام از شعراتون ممنونم
    چیزی که به شعرهای شما یک حالت خاص میدهد تلاش شما در جهت اینست که مخاطب را اقناع کنید که یک زن دارد این شعر ها را مینویسد.
    گذشته از این حالت به نظر من شما یک شعر شهری را متد کار خود قرار داده اید بدو ن اینکه تلاش کنید عناصر زندگی شهری را به نوعی در شعرتان بومی وتنی کنید .کلمات ناتنی در شعر شما فضای خسته کننده ای را دست کم برای مخاطب ایجاد میکنند.صرف به کار بردن کلمات مدرن شعر را مدرن نمیکند تلاش در ایجاد فضا یمدرن واندیشه ی مدرن کنید/
    با تشکر

  2.  

    من زاده ي شهوت شبي چركينم
    در مذهب عشق ، كافري بي دينم
    آثار شب زفاف كامي است پليد
    خوني كه فسرده در دل خونينم
    تو گوگل دنبال یک پرنده میگشتم که به اینجا یک بار رسیدم میخواستم پنجره رو ببندم که چشمم افتاد به ((شیشه ها را بالا می دهم و می دانم
    که قطره اشک زیر چشمهایم
    مثل من
    مهاجری تنهاست.)) و شروع کردم خوندم دیدم که کمی مثل همیم گفتم منم نظر بدم دور از معرفت تا آخرشو باهات بودم حالا نظر ندم خوب من دارم میرم یا علی خدا نگهدار

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي