فصل ِ ماه وپري –نصرت اله مسعودي
فصل ِ ماه وپري

براي عبورم از دالاني
كه نم و نايش موروثي ست
تو هر شب
ماه را
به اين تيرهاي چوبي مي چسباني
وبا انگشت ِاشاره
كه حسرت فرشته هاست
درخت كاجي را
در انتهاي دالان نشانم مي دهي
كه دهاني را گلدوزي مي كند
پرازترانه هايي
كه خدايان به گاه ِ دلتنگي
بسيار خوانده اند.
آي خداي بانو!
كه با خورشيد وماه وستاره
با برگ وباد ودرخت ودريا
سر وسّري داري
با اين درخت كاج بگو
كه تا كوه گريه اش نگيرد
مباد بي هوا
اندوه ِمرا
جايي سوزن دوزي كُند
ومباد كه سوزن هاي كاج
ترانه ي “تو اي پري كجايي”را
به دلم بدوزند
كه نمي دانم
با اين دست هاي خالي
و آن همه پري ِپُررنگ و پودر ِخوش نشسته
در بنز و پژووُ پاژيرو
با چشمه هايي
كه خواب تُرد سفال شان
هرگز به آخر نمي رسد
چه بگويم.
خداي بانو!
همان انگشت اشاره كافي ست،
كه من سال هاست
فصل مه وپري را
بي آنكه كسي بداند
به آب داده
وتنها در انگشت تو خيره مانده ام كه
همچنان مي تابد.
نصرت اله مسعودي
12 دیدگاه به “فصل ِ ماه وپري –نصرت اله مسعودي”
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.
همان انگشت اشاره كافي است براي شخصي با دلي آگنده از عشق .
احساساتم را هرگز نمي توانم همچون شما با واژه ها بيان كنم چون زبان شعر زبان درد است زبان عشق است نه عشقي اينترنتي ومبتذل ،حس من نسبت به اشعار آقاي مسعودي به قول يكي از دوستان روانشناسم نوعي تله پاتي است ،صرفا روحي وذهني ، نه يك جامعه شناس نه يك پزشك و نه هركس ديگر نمي تواند اين حس را كالبد شكافي كند و نظري قاطع و سريع اعلام كند .
ايكاش هرگز به آخر نمي رسيدم و همچنان در افسون سرانگشتان يار مي مانديم
كار ما نيت شناسائي گل سرخ
كار ما اين است كه در افسوسش غوطه ورباشيم .
استاد من مريد شما نيستم و با همين سايت با شما ارتباط بر قرار مي كنم
با همان انگشت اشاره روي صفحه كليد اين حروف ا تايپ مي كنم.ب.س.ي.ا.ر.ز.ي.ب.ا