فرشته پناهی / سه شعر

اتفاقی
نگاهم به کش موهایش
که زیر تخت افتاده
و من جابجایش نکرده ام
می افتد!
” راس الهرم ”
فرعون ی جوان خریده ام
به سکه های زیاد
در 3 کنج شب
به 3 نوبت
خود را عرضه کرده ام
مرا پس زد
قلاده ای به فرعون ام بسته ام
ومجبورش کرده ام
به نخودهای سیاهی که به پایش ریخته ام
خیره بماند
” کِش “
هنوز
گاهی
دلتنگش می شوم
فقط گاهی
و آن زمانی ست که
اتفاقی
نگاهم به کش موهایش
که زیر تخت افتاده
و من جابجایش نکرده ام
می افتد!
یا وقتی تعمدا
به هوای تمیز کاری
خرت و پرت ها ی ته کشو را به هم می ریزم
وچند ثانیه ای
به فیلتر سیگارش
خیره می مانم
یا حتی زمانی که
دستمال سر سیاهش
با طرح ستاره داوود
اشتباه ی
وسط رخت چرک ها
پیدا می شود
هنوز هم از جایی تلفن می زند
و من
مثل همیشه
هزار و یک بهانه می آورم
تا نیاید
و او
نمی آید
هنوز
گاهی
دلتنگش می شوم
فقط گاهی
” کوله ی حمله “
دربارۀ خار حرف زدیم
و بادی که از منطقه ای ممنوعه
حوالی یزد
وزیده بود
تمام شب
روی لیمو ترش ها نمک پاشید و مکید
چیزهائی از اوشو گفت
و من
او را
واداربه تمرین ِ گرۀ 8 صخره نوردی کردم
یک پاسخ به “فرشته پناهی / سه شعر”
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.
اگر اینهاشعره من یه ساعته 40تاشعر میگم.