فرشته پناهی / سه شعر

 شعر
جولای 112009
 
fereshteh P

اتفاقی
نگاهم به کش موهایش
که زیر تخت افتاده
و من جابجایش نکرده ام
می افتد!

راس الهرم ”

فرعون ی جوان خریده ام

به سکه های زیاد

در 3 کنج شب

به 3 نوبت

خود را عرضه کرده ام

مرا پس زد

قلاده ای به فرعون ام بسته ام

ومجبورش کرده ام

به نخودهای سیاهی که به پایش ریخته ام

خیره بماند

” کِش “

هنوز

گاهی

دلتنگش می شوم

فقط گاهی

و آن زمانی ست که

اتفاقی

نگاهم به کش موهایش

که زیر تخت افتاده

و من جابجایش نکرده ام

می افتد!

یا وقتی تعمدا

به هوای تمیز کاری

خرت و پرت ها ی ته کشو را به هم می ریزم

وچند ثانیه ای

به فیلتر سیگارش

خیره می مانم

یا حتی زمانی که

دستمال سر سیاهش

با طرح ستاره داوود

اشتباه ی

وسط رخت چرک ها

پیدا می شود

هنوز هم از جایی تلفن می زند

و من

مثل همیشه

هزار و یک بهانه می آورم

تا نیاید

و او

نمی آید

هنوز

گاهی

دلتنگش می شوم

فقط گاهی

” کوله ی حمله “

دربارۀ خار حرف زدیم

و بادی که از منطقه ای ممنوعه

حوالی یزد

وزیده بود

تمام شب

روی لیمو ترش ها نمک پاشید و مکید

چیزهائی از اوشو گفت

و من

او را

واداربه تمرین ِ گرۀ 8 صخره نوردی کردم

  یک پاسخ به “فرشته پناهی / سه شعر”

  1.  

    اگر اینهاشعره من یه ساعته 40تاشعر میگم.

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي