فرزانه قوامی

ژوئن 222007
 
ویلی ساکن

به خودم آمده ام
تمامم را روی میز ریخته ام
باورکن خوبم
“خوب” یعنی امروز هم می مانم
از لحظه ها چیزی عقب نرفته
این فکرها مال توی راه اند
مال من کوچکم
می روند از کوچک پیچ هایم یک راستبیابان بود و پاهایم خشک و سمج
نمی رقصیدم
مه به گردنم نزدیک می شد
زنی تمام شیشه های دنیا را می خندید و می شکست
می ترسم
می جوشم / آب / کتری
می جوشد چایم / می ترسم
چا هم / ویلی ساکن
که فرو می روی درم برای گریه
بخندانم
بخوابانم روی موج های پیشانی ات
مغرب قصه های هیچ وقتت
بن بست دست هایت
و ریزش ناله هایم
ساحلم نرم و نزدیک
لای گل های تنم بمیر
مرگم شو طوفانم بریز
بشکنم توی انگشتان بلندت
شاه ماهی قصه های هیچ وقتم
به خودم آمده ام
دیگر نمی رقصم

آبان85

  2 دیدگاه به “فرزانه قوامی”

  1.  

    كار زيبايي بود. با ارزوي موفقيت شما

  2.  

    in shere ziba dar yek chand sedai b formi darakhshan mobadal shode bar akse barahaniha manzoram SHAGERDANE ostad barahanist varna khod besyar in salha darakhshide,dashtam migoftam ,cheghdr samimane sher shoro shode v ba che samimiati b payan mirese tavil v tafsir ba shoast .az kalameye bomie MALE..KHLI B ZABAN V LAHJEYE MAN NAZDIK AST ,INAM MALE TO ..BOYE MHRABANIAT MALE ENSANHA.v ama agar ghesmate dovom ham mesle ghesmate aval sadetar bayan mishod ba vajehaye k ham man mifahmidam ,ham madarm mesle ghesmate aval ,in sher MALE HAME BOD

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© 2025 MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي