علی صالحی بافقی
سپتامبر 172007
چترها

سرانگشتانِ باران، منم
کورمال کورمال
به جستجویِ تواین چتر ها اگر میگذاشتند …
پیغامی از بهشت
تلفن زنگ میزند
بر نمی دارم
پیغام میگذارد
بامدادست-الف
نه، منتظر شعری از بهشت نباشید
پایش را می خواهد از من …
فال
به کجا میرسند
این خطوطِ بی سرانجام
از این شاخه هایِ تُهیِ دستهام
…
فالم را نه …
دستم را بگیر !
و …
كوتاه مي شوند شمع ها و
شب تمام نمي شود از ما و
چه بوسه ها كه گم ميشوند ميانِ حرفها و
صبح ،
آفتاب، به شكلِ تو در مي آيد، مثل ماه !
رام کردن آبها
نه به سویِ این کویرِ تفتیده
که باران و رود
راه خود را میروند و
درخت ها ، زنجیریِ ریشه هایِ تهیدستِ خویش اند.
رام کردنِ آبها را نه ،
تیزیِ تبرم آرزوست .
علی صالحی بافقی
www.alisalehi.wordpress.com
یک پاسخ به “علی صالحی بافقی”
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.
هیچ کس نخواهد آمد