عزیز کلهر— شعر وحشت

وحشت تراژدي نيست ،جنبشي براي تحقق بخشيدن و رسيدن به پست مدرنيسم نيست،پلوراليسم و کثرت گرايي در آن منوط به درک وقايع در حال جريان است ، اما شدت آن در حوادث آخرالزماني با طيفي از اضطراب و کنش هاي غير طبيعي همراه است .
پايه مستدل اين امر محکم است که روزگاري فراخواهد رسيد که کودکانمان را با لباس هاس ضد شيميايي بخوابانيم ويا مانند وال ها اقدام به خودکشي دسته جمعي بزنيم .

فکر مي کنم نظام هستي که بر اساس حرکت دوار دايره هاست دچار اختلال در محاسبه ها مي شود و روند هندسي جهان تغيير مي کند ، ذرات منحني کلوني بزرگي از بي نظمي و آنارشي گري را تشکيل مي دهند و عصر برخورد ،سقوط ، و ازهم گسيختگي و رهايي از مدارهاي معين ،آغاز مي شود ، هيچ تئوري پيشگيرانه هاي نمي تواند روند جريانات و وقايع آخرالزماني را متوفق کند .
وحشت يک تفکر آخرالزماني است ،که در پرسه ي اجتماعات بشري رخ مي دهد، و ديدگاه هاي فلسفي وابسته به آن بسيارند اما متفاوت با آنچه که در هاليود يا هالووين به خاطر ايجاد فضاي رعب و هراس بکار رفته است ، متغير ودر تضاد با نحله هاي منحرف تعريف شده از فضاي اضطراري و زنگهاي خطري که در فيلم هاي عصر جديد براي مرعوب کردن مخاطب ترسيم شده اند .
ژانر وحشت در شعري که پايه ريزي کرده ام ، سعي در ايجاد هيجان نيست ، روي ديگري از سکه هاي ضرب شده در اين قالب و فضا هم نيز نيست ، واقعيت جاري و سرايت کننده اي هست که غيبت آن قابل وقوع و شاخه هايي از آن به بار نشسته است و اصل آن مناقشه ي بشر براي فزون خواهي و زياده طلبي وبا ديکته کردن اعتقاد خود برصفوف متقابل است ،که گاهي در جريان حرکت زمان يعني تاريخ ، تنازع اين دو ، به رخوت رخ داده ، اما اينها همه جرقه هايي کوجکند در برابر آن جريان در حال وقوعي که مسير تاريخي خود را بايد تکميل و به پايان برساند وبه مرحله رشد خود برسد و کليد بخورد ، آنگاه تحقق مي يابد و محقق شدن آن بستگي به رفتارهاي تاريک انسان آخر زماني دارد .
ظهور اريستوکراسيسم (سرمايه داري) و قطب بندي هاي ناعادلانه بين انسان ها و جوامع جهان پيرامون و حوزه ي قدرت و ثروت بزرگترين چالش و عامل وحشت در دنياست ، فرزندان ناخلف اين نگره ي شوم بي درو پيکر يعني دو ديدگاه مخرب و دو جريان حليه باز خون آشام و ليبراليسم و نئوامپرياليسم همان فرمانده ي بي رحم فلسفي پوچي است که نقطه ي ظهور ميلستاريسم (لشگرکشي) به قطب هاي ضعيف و در حال نابودي جهان براي چپاول ثروت آنها که پايه بي بديل قدرتهاي سيالسيون ليبرال و امپرياليسم جهاني است .
امروزه وحشت گالري خود را رو به جوامع فقير و مرگ زده باز کرده است .
پرمسلم است که کادوهاي سردمداران غربي جز بمب هاي مخرب نيست .
ودرميان اين همه بيغوله و ويراني که به بهانه ي دموکراسي و ثروت درجهان به راه انداخته اند، سعادت و خوشبختي مرگ است .
هيچ کس فکر نمي کرد انيشتين دست به معامله اي کثيف بزند و حاصل تجربه گرايي خود در مورد ذرات ريز هستي (اتم ) را دو دستي به جاني ها بسپارد که بهاي آن از بين بردن مردم هيروشيما و ناکازاکي و … غيره باشد .
جهان بي فاشيسم و بي نازيسم بي ارتش هاي سرخ و زرد و قرمز براي اينها ضايعه جبران ناپذيري است .
حتي صداي مسيحايي موتسارت يا باخ ، بتهون نمي تواند جلوي جنايات آنها را بگيرد و قالب در پس اين همه زيبايي عوض کنند .
عصر وحشت
عصر خواب هاي طلايي نيست ، عصر شکوه يک ملکه در کندو نيست ، عصراندام واقعيت هايي است که به حقيقت نزديکترند .
و مترقي ترين فلسفه وجودي آن کشتار است و اعلام موجوديت در آن براساس خرافه هايي به نام دموکراسي ، تقسيم ثروت ، فقر زدايي و … تئوريهاي ظاهر نمايي که از آنسوي آتلانتيس به صورت موجهايي مخوف از برج کج پيزا مي گذرند و تا سرزمين آفتاب مي خزند .
گناه کشته شدگان هيروشيما و ناکازاکي برگردن کيست ؟ معصوميت مرگ دسته جمعي روستاي ديرياسين و کپرقاسم و يا جوخه هاي مرگ در بوسني و فلسطين بر گردن کيست ؟
آفريننده ي کشتارهاي دارفور و ترورهاي کور مثل کشتن انسان هايي بزرگ (پاتريس لومومبا) و زنداني نمودن نلسون ماندلا به مدت 27 سال نتيجه ي کدام نگره است .
نژاد پرستي صهيونيستي کابويي ، در رأس اقدامات وحشيانه و برنامه ريز تمام جنايات عصرحاضر در حوزه ي کشورهاي مختلف است .
صهيونيست ها که با رويه ي قتل وعام و صدور نقشه هاي جنگ هاي خونين ، مغز متفکر نئوامپرياليست جهاني مي باشند .
عملاً ثروتهاي عظيم کارتلهاي جهاني در غرب را هدف قرار داده و منافع نامشروع خود را با ايجاد وحشت از ديگران بالأخص قدرت هاي غربي و کشورهاي تحت اشغال اخاذي مي کنند و با مظلوميت نمايي در مورد قضيه ي مضحک و بي ريشه ي تاريخي هولوکاست خون ديگران را به سادگي بالا مي کشند .
مگر غير از اين است که يک پاي قضيه 11 سپتامبر رژيم صهيونيستي است که عامل تنازع اخير در خاورميانه است .
بررسي عوامل وحشت و رويارويي جبهه هاي حق در برابر باطل به آخرالزمان ختم مي شود .
فلسفه ظهور ناجي و تبعيت آحاد زجر کشيده از اين همه رنج توأمان با انواع فشار حتمي است .
اما عصر وحشت در راه است و اجراي آن منوط به اجراي انفجار در سرزمين هاي فقير است . آفريقا محصول و مستعمره ي بي چون و چراي ، خون آشاماني هست که علاوه بر ديدگاه هاي نژاد پرستي مورد راهزني سياسي غربيها قرار گرفته است .
و آسيا نيز از نقشه هاي شوم استعماري نو و غارت منابع و جنگ نفت به ستوه آمده است ، اين شک ها زاويه ي تزلزل را بالاتر برده اند .
در جهان ميليون ها زن بي گناه قرباني و بازيچه فرضيه پردازاني همچوم فرويد مي شوند .
که در دامنه ي تسلسلي فلسفي چنان به ابطال رسيده اند که قادر به تعريف شايسته اي از انسان و موجوديت آن نيستند / داروينيسم را دست مايه ي تحقير بشر قرار مي دهند تا او را به اميال حيواني خود نزديک تر کنند ، آيا اين آغاز انفجار نيست ؟
در اين خلأ فلسفي ، فيلسوف ها چه مي کنند و يا فلاسفه هنوز در پي کشف رابطه ي علمي و معمولي خلق تخم مرغ و مرغ هستند ؟
واقعيت اينست : که اتوديناميسم انسانها بهم خورده است و مخ هاي پريش فلاسفه مدرن کار دست بشر داده اند .
فرستنده: عزیز کلهر
3 دیدگاه به “عزیز کلهر— شعر وحشت”
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.
سلام لطفاًاشعارعزيزكلهر را چاپ نمائيد ودر اينترنت نمايش دهيد ممنون
استاد کلهر سلام
من امیرسرداری هستم دبیر کانون شعر علوم پزشکی لرستان که شبی در دانشگاه در خدمت شما بودیم.
الان در دانشگاه شهید بهشتی صدای هراسناک مرگ می آید
و من همیشه ساعت 8صبح جنازه خویش را بر سردر دانشگاه آویزان میبینم
که چگونه به جرم زنده بودن زجر کشم می کنند
وجسد من که خود زخم خورده تاریخ است
از روح خویش می ترسد…