عزیز دلم—مهناز بدیهیان
فوریه 272007
عزیزدلم

چگونه دل می بندی
به این پرنده ی غمگین
که صد سال
صد سال سرد
در این جهان، شاخه به شاخه پریده است
با منقار شکسته اش
و هزار بال
بال، بال زده است
در برابر شعله ی خورشید
بهنگام فراز از این دشت غمزدهچگونه دل می بندی به این شعر پر جنون
که رد پای هزار هزار عشق نارس
بر جبین او نشسته است
و خون هزار هزار عاشق بگردن اوست؟
عزیزم:
تا این هوس تو را مچاله نکرده است برگرد
برگرد براه دیگری
که نه جنون،
نه بال زخم خورده ای
و نه منقار شکسته ای است
مهناز بدیهیان
3 دیدگاه به “عزیز دلم—مهناز بدیهیان”
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.
مهناز عزیز سلام
شعر شمکا از ابشخور های شعر امروز به دور مانده است نه به این معنی بی کلاس است بلکه با کلاس است چرا که محتوا گراست شعر امروز جوان ایران روبه فرم گرایی بسیار بد و خطر ناکی می رود که شعر را از حوزه ی معنایی خود می گریزاند و تمام جریانهایی را که در این دو دهه رخ داده است
با بحران عدم محتوا و فقر تفکر در متن مواجه کرده است
مهناز عزیز این شعر شما پایان بسیار عالی دارد
و می توان بران نقد ها نوشت
…………………………………
خوشحالم که حس شعر شما بسهولت قابل انتقال است و نمی توان ان را بزور مانفست به دیگران ارجاع داد
در اصل مو ضوع شما حسا میزی شدیدی بین محتوا و موسیقای ملایمی که وجود دارد بر قرار کرده که مخاطب را تا پایان همراه می کند و این جبر زیبا شناختی از شعر شما صاتع می شود
با احترام عزیز کلهر شاعر کوچه های کاه گلی خر م اباد…./
راستی از عکس من تعجب کرده بودی من همیشه با کراوات و شیک می گردم در نهایت فقر
نمی خواهم ابروی شاعران را ببرم