صداها 3- یاشار احد صارمیSaremi

مارس 182006
 
یاشار احد صارمی

صداها 3

پستچي كه زير كلاهش قايم مي شود
دوستان من مي خندند و از پاكت بيرون مي آيند
صندلي ها هم بي خبر با درختها از راه مي رسند
شهر پير من هم مي ايد و شمع روشن مي كند .پسرهايم ساعت را مي فروشند و لاك پشت مي آورند
پدرم در حين ني شدن پيدا مي شود وسط يك آواز قديمي
حسين كرد روي شاخه مي نشيند به چپق كشي
ليوان چوبي هم مي رود و شيشه را مي آورد و زبان ش را در مي آورد
مادرم خوشمزه ترين بلدرچين هاي زبانش را روي اتش مي گذارد
بلند مي شوم و سقف را مي اندازم آسمان
زنم گل ها را روي ميز مي گذارد و مي خندد
دور ميز كه مي نشينيم قاشق‌ها عاشق چنگالها مي شوند
و بعد بالها مي ايند و ما … !

  یک پاسخ به “صداها 3- یاشار احد صارمیSaremi”

  1.  

    باز تکرار مکررات با خامه و شکر اضافه .

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي