شکوه شیرانی / سه قطعه برای مسیح:

مسیح من
بازمی گردد
خسته !
از کشتزارهای خوشه طلایی ذرتسه قطعه برای مسیح:(( ۱-بخشش ۲-ضیافت۳-اورشلیم ))
((قطعه اول:بخشش))
مسیح من
بازمی گردد
خسته !
از کشتزارهای خوشه طلایی ذرت
کرور کرور
سکه های طلایی و لذت
می بخشد
به زنان شوهرداری
که عریان و هراسان
با هر بارش تگرگ
پناه می آورد و
بازمی گردند!…
پناه می آورد و
بازمی گردند!….
((قطعه دوم:ضیافت))
مسیح من
بی بها
معشوق باکره اش را
به ضیافت
یک شعر
یا داستان
می بخشد!.
((قطعه سوم:اورشلیم))
مسیح من
مردی برای تمام فصول
ایستاده با پاهای خیزران رنگ
زخمی خسته
زنوان دریده شده از هم
که توان دویدن
تاب نمی آورد
مسیح من
مردی برای تمام فصول
زندگی اش را ذره ذره
به اعضاء کرخت شدهء مادرش
می بخشد
و می راند مرا…
ایستاده در ازدحام فرودگاه
تازه! زیبا! باکره!…
و بر دوش می کشد
با زانوان دریده شده از هم
تا اورشلیم…
صلیبش را !….
شکوه شیرانی
2 دیدگاه به “شکوه شیرانی / سه قطعه برای مسیح:”
متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.
با احترام! هر سه شعر درخشان است .اما من شعر سوم را بیشتر می پسندم.و دلیل آن این است که مرا در حوزه ی ایده الوژی محسور نمی کند و از حد معنا گریزی در یک پارادوکس جدید نگاه را تازه تر در مقابل مسیح قرار می دهد.ایستاده در ازدحام فرودگاه …برای دیدار مسیحی که صلیبش را تا اورشلیم می کشد.انگار باید خود انسان به استقبال پیامبری برود که برای تمام فصول زندگی اش را ذره ذره کرده است.و دیگر خود خواننده باید در لایه ها ی پنهانی متن پی به عظمت شعری ببرد که برای مسیح به روایت انجیل منجی رهایی انسان هاست سروده شده.پس احتیاج به آوردن نامش نیست در بعضی سطر ها و در سر تیتر .شاید شکوه در تاویل متن اش از انسانی مسیح گونه حرف می زند که خطاب اش انتظار معشوقی است که در زلال پاکی ها مد نظرش است ورنه مسیح مختص به همه ی ماست.ودیگر می توان به اجرائیت متن با زبانی مدرن و گزاره ها ی تازه به شعر جلوه ای دیگر بخشید .با پوزش و احترام مجددhttps://www.sibabi.blogfa.com
bidesorkh@hotmail.com
با درود و تشکر ازنقد آقای کوروش همه خا نی
شعر سه قطعه برای مسیح:(( ۱-بخشش ۲-ضیافت۳-اورشلیم ))
در حدود ۱۲/۱۳ سال پیش گفته شده
در اصل یک شعر است که در ۳ قسمت به ویژگیهای یک مسیح امروزی می پردازد
صریح و ساده و کوتاه تر از شعرهای همیشگی ام هست مثل شخصیتی که شعر در موردش گفته شده
و کار برد کلمه مسیح من و تکرارش که هنوز هم در بیشتر شعرهام تا امروز ادامه دارد به خاطر لذت از پیدا کردن پیامبری است
که می توان باهاش حرف زد و درد دل کرد دوستش داشت , با آدم های امروزی
مقایسه اش کرد …
و هیچ کس ازت بازخواست نمی کند.
ممنون از نقدتان .