شيرين جان—نصرت اله مسعودي

 شعر
مه 122007
 

زيبا ترين نه!

www.helene-eriksen.de

هيچ زني هرگز

تو را

آنگونه كه تويي

نخواهد زاييد
وجهان براي هميشه يائسه خواهد ماند

واين شب

كه رنگش يكدست

بر پيشاني ام هاشور خورده است

چنان قشنگ

رنگ ِپرنده وُ ساعت هاي پنج ِبهار را

سقط كرده است

كه من

تمام باغ هاي بي سحر

به جان ِ سحروُبه بال ِ كبوتر

از فرازِفراموشي ِپلي

كه عكس برگردان ِنرسيدن وُ مرگ است

درخت به درخت به آب داده ام.

زيباترين نه!

به آناهيتا وُ اين آب كه سا ل هاست

در شوكت ِبي طاقت ِاين طاق

طعم ِگونه شيرين را

گريه مي كند

آن كه با لنزهاي رنگي

و تير ِ” تتو “*

با باد هاي شرمسار

بي تاب تاب مي خورد

” سرو چماني “ست

كه با صد ها شماره ي آري

به ميدان در آمده

ونا خواسته خاك وُ خوار ِ بوق هاست.

دوستي كه هرگز دوستم نبوده اي

نگفتم بس است!

تو را به خدا

ديگراين د ستمال ِكاغذي

وآن جمله را

به گونه ام نكش

بگذارسر براين شمايل ِسنگي

در انعكاس ِآب هاي عزيز طاق بستان

لا اقل بخوانم:

” امشو له دي ريت فَرَ هُلِمه ” *

نصرت اله مسعودي

آخرين تحرير 15/2/86

* خالكوبي

*امشب از دوريت بسيار دلواپس و اندوهگينم

  3 دیدگاه به “شيرين جان—نصرت اله مسعودي”

  1.  

    درد عشقي كشيده ام كه مپرس
    رنچ عشقي چشيده ام كه مپرس

    مي گويم اين جناب نصرت مسعودي عجب روحيه اي داردبا خودم فكر ميكنم موجود عجيبي است
    اول بگويم كه افتخار دارم كه همشهري او باشم.
    ديشب در وبلاگي مي خواندم كه باز براي چندمين بار به او محروميت اجتماعي داده اند واز كار بر كنارش كرده اند.اولا خاك بر سر
    اين داعيان نجات انسان ها كه تحمل نگاه وآثار پر از عشق ومعرفت موجود عاشقي چون مسعودي را ندارند.اميدوارم از اين پس خجالت بكشند وحرفي از گفتگوي تمدن بميان نياورند.و دوم بخاطر عاشقانه هاي مسعود ي وصميميت و انسان بودنش هزار با او را مي بوسم.و با اجازه مي بوسم.

  2.  

    ostad masoudi kalamash be zibaie gole yass be yad mandani va sotodanist.

متاسفم! ارسال دیدگاه بسته شده است.

© [suffusion-the-year] MahMag - magazine of arts and humanities درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي‏عرضگي را صبر،
و با تبسمي بر لب، اين حماقت را حكمت خداوند مي‏نامند.
گاندي